محمد حسین اوحدي
محمد حسین اوحدي


۱۸ بهمن ۱۳۶۱

شهید دانشجو محمد حسین (مسعود) اوحدی

نام پدر : محمد کاظم
تاريخ تولد: 18بهمن 1337
محل تولد: بروجرد
رشته تحصيلي: مهندسی عمران 
نام دانشگاه : تهران
تاريخ شهادت : 18 بهمن 1361
محل شهادت: رقابیه –
عملیات: والفجر مقدماتی

 

زندگينامه شهيد

شهيد محمدحسين (مسعود)اوحدي در سال 37 در خانواده اي مؤمن و فرهنگي به دنیا آمد.
او دوران دبيرستان را با تلاش فراوان در رشته رياضي فيزيك آغاز نمود و دو سال آخر دبيرستان را به خاطر تعمق بيشتر در مطالب درسي و استفاده بهتر از امكانات تحصيلي به تهران رفت.

در دبيرستان دكتر هشترودي موفق به اخذ ديپلم با نمرات عالي گرديد به طوري كه در كنكور سراسري همان سال در بين هزاران شركت كننده مقام سوم را كسب نمود و در رشته مهندسي عمران دانشكده فني دانشگاه تهران پذيرفته شد و در زمان تحصيلات دانشگاهي نيز موفقيتهايي از نظر علمي نيز كسب نمود تا  اينكه با اوج گيري انقلاب در سالهاي 56-57 به لحاظ شركت در تظاهرات دانشجويي و به تعطيل كشيده شدن دانشگاهها در ادامه تحصيلش فاصله اي بوجود آمد وی در اين فاصله سعي نمود درجهت انقلاب گام بردارد. وی در سال 1360 ازدواج کرد.

 بازگشايي دانشگاهها نتوانست از شركت او در جبهه جلوگيري نمايد و عليرغم اينكه 8 ماه به اتمام تحصيلاتش در دانشگاه باقي مانده بود در منطقه رقابيه در عمليات والفجر مقدماتي  به فیض عظیم شهادت نائل آمد.

 

وصيت نامه شهيد

بنام خداي شهيدان

خدمت پدر و مادر عزيزم و بقيه اهل خانواده سلام

پدر و مادر عزيزم اميدوارم كه از دوري من رنجي نبريد چون من هرجا كه باشم براي اسلام ميكوشم و براي خدا جهاد ميكنم.

پدر و مادر خوبم اين راه را خودم انتخاب كرده ام و كسي آن را به من تحميل نكرده است. هر روزي كه ميگذرد شاهد توطئه هاي شيطان بزرگ بر عليه اسلام و انقلاب ايران هستيم و هر روز شاهد رنجيده شدن امام از دست اين جنايتكاران مي باشيم.

پدر و مادرم در زمان امام حسين مردم كوفه به امام پشت كردند و او را تنها گذاشتند ولي حالا نايبش امام خميني كه راه او را ميرود و فرياد كمك سر ميدهد. ما او را مثل مردم كوفه تنها نخواهيم گذاشت بلكه مانند قطره اي از درياي بيكران، شهيدان راهش خواهيم بود.

پدر عزيزم حال و در اين برهه از زمان شما بايد فرزندان خود را براي دفاع از اسلام به مرزها فرستاده تا به گفته اماممان خميني بزرگ با كفار بعثي بجنگند و اين را مي دانم كه پيروزي از آن ماست.

عزيزانم قدري به خود آمده و ببينيد كه آيا راه اصيل اسلام را مي پيمائيد يا نه و اگر در خط اسلام نيستيد سعي كنيد به آن برگشته و در راه الله از همه چيزتان فرزند و مال و زن و غيره بگذريد كه تمام آنها از طرف خداست و بايد در راه او مصرف شود.

پدرجان تو يك ارتشي هستي يكي از افراد ارتش اسلام، پس سعي كن كه حامي امام بوده و از او اطاعت كني و از راهش منحرف نشوي، مادر تو كه فرزندت را با شادي بسوي جبهه روانه ميسازي، از شهادتش دلگير و ناراحت نشو ، چرا كه فرزندت در راه اسلام قدم برداشته .

مادر عزيزم وصيتم به شما اين است كه زينب وار به راه خود كه همان اسلام است ادامه داده و از امام  خميني بزرگ پيروي كرده و او را رهبر بدانيد و جان را فداي راهش سازيد.

مادرم سعي كن در بسيج شركت كني تا اگر روزي پسرت به شهادت رسيد بتواني ادامه دهنده راهش باشي.

مادرجان سعي كنيد در خط امام باشيد و به دستورات او گوش فرا دهيد و بخواهيد كه اين پيرمرد را بيشتر از اين اذيت نكنند. در تظاهراتي كه از طرف نهادهاي امام است شركت كنيد. با منحرفين كه در شهرها دست به تضعيف انقلاب ميزنند به شدت مبارزه كنيد.

مادرجان در صورت شهادت من، برايم گريه نكنيد بلكه از اينكه توانسته اي فرزندت را قرباني اسلام بكني بخود ببال و افتخار كن. چون خون من رنگين تر از خون حضرت قاسم و يا 400 تن پاسداري كه در خونين شهر به شهادت رسيدند نيست…

در پايان باز تاكيد مي كنم كه پدر و مادر عزیزم شما را بخدا، قسم مي دهم كه در خط امام بوده و سعي كنيد سرباز اسلام باشيد و از شهيد شدن فرزندتان ناراحت نشويد. توصیه ديگر كه بر روي آن زياد تاكيد ميكنم اين است كه وقتي به شهادت رسيدم به اهل فاميل بگوييد مسعود راه امام را ميرفت.

مادر خوبم سعيد جانم را هم خوب تربيت كرده و سعي كنيد يكي از ياران امام خميني يا امام زمان(عج) باشد.  

در پايان آرزوي طول عمر براي رهبر عزيزمان خميني بت شكن ميكنم و از خدا ميخواهم كه او را در زير چتر حمايت خود از شر شياطين حفظ و محفوظ نگهدارد.

 

 نامه ی شهید به همسرش

 همسر خوبم

تو خودت بهتر از من ميداني كه ما قبل از اينكه با هم پيوند ببنديم با خداي خود پيمان بسته ايم و هنوز جمله اي كه روز ازدواجمان در اتاق زده بوديم جلوي چشمم است كه رويش نوشته بودي ارزش اين ازدواج را نه پول و طلا بلكه فرياد الله اكبر و خميني رهبر رزمندگان جبهه ها تعيين مي كند و شايد آمدن من به جبهه و شهادتم آزمايشي باشد از طرف خدا بر صبر و استقامت و وفاداري ما بر پيمانمان

اميدوارم كه بتواني زينب وار پيام رسان خون من باشي،اين خواست خدا بوده كه عقد ما در اين دنيا و عروسيمان در آخرت باشد(انشاءالله)

امروز روزيست كه شهادت به عنوان يك واقعيت معنوي و اسلامي در انقلاب ما جا افتاده و تثبيت شده ولي آنچه كه امروز مهمتر و به مراتب مشكلتر از شهادت است و پرارزش‌تر،خودسازي و تزكيه نفس و مبارزه با هواهاي نفساني و حب نفس و دنياست كه اميدوارم كه هرچه بيشتر خودت را به زينت تزكيه و خودسازي مجهز كني كه تداوم بخش راه شهيدان انسانهاي خود ساخته و متقي اند.

امروز روزي است بقول امام ايران خود حجت است براي تمام دنيا و اشك هر مادر داغداري و قامت خميده هر پدر عزيز داده اي و ناله هاي هر يتيم و چهره اندوهيگن هر نوعروس عزاداري و خيل شهيدان گوئي خود حجتي براي همه انسانها كه گويي فرياد ميزنند بشتابيد كه قافله كربلاي امام خميني به پيشباز امام مهدي عج ميرود.

 خاطرات شهيد 

به نقل از برادر شهيد«از تولد تا تولد»

 مسعودمان تولدش هيجدهم بهمن سال 1337 بود.با حدود 24 سال سن ازاتمام درسش در مقطع عمران دانشگاه تهران فقط دوسه ترمي باقي مانده بود و از ازدواجش فقط 6 ماهي مي گذشت.اينها را كه با محبوبيت و صفاي دلش توام مي كردي به تمامي زندگيش غبطه مي خوردي.

امكان جبهه رفتن توام ما سه برادر ظاهرا ميسر نبود.امام جمعه شهرمان بروجرد نيز به مسعود گفته بود حالا كه تازه ازدواج كرده و اتمام درسش نزديك است بهتر است در شهر بماند.غروب يكي از روزهاي پاييز بود كه در خانه نشسته بوديم، به اتاق ديگري صدايم كرد. اينگونه شروع كرد: ببين بگذار ايندفعه من به جبهه بروم قول مي دهم در اعزام بعدي نوبت تو باشد.خنده اي كردم و گفتم تو ميداني كه عمليات نزديك است، ميخواهي خودت در عمليات باشي و بعد از فاصله چندين ماهه متداول بين عمليات ها مرا بفرستي! در سيمايش اصلا تغييري نديدم اما از خنده مليح هميشگي بر چهره اش نيز خبري نبود. پاسخ داد: ببين به خدا قسم قول ميدهم اگر قرار باشد عملياتي انجام شود قبل از عمليات بازگردم و شرايط اعزام تو را فراهم كنم تا تو در عمليات شركت كني.

برايم درك جملاتش خيلي ثقيل بود. از سويي به قسمش نيز ايمان داشتم،آخر هيچوقت قسم او را در شرايط عادي نشنيده بودم.از سويي بيان بازگشت قبل از عمليات را اصلا نمي فهميدم. بعدها از يكي از شهداي بسيجي جبهه شنيدم كه بعضي از شهيدان قبل از شروع عمليات و قبل از اصابت تركش به بدنهاي مطهرشان شهيد مي شوند. اينها را عشق به عمليات به جبهه نمي كشاند.ملكوت جبهه ها كه در تمامي لحظات جبهه آميخته بود روح تشنه شان را در لحظه لحظه جبهه سيراب مي كرد.

از مرخصي دو روزه به اهواز تازه برگشته بودم.

گردان فتح كه دو برادرم در آن بودند حالا در مراحل آماده سازي براي عمليات بود.در اهواز خواهرم و همسر مسعود را ديده بودم. وقتي مسعود را در اردوگاه آماده سازي شوش ديدم در آغوشش گرفتم با آرامش هميشگي ابتدا از بابا و مامان پرسيد و از سختي‌هايي كه در اعزام سه فرزندشان به جبهه داشته اند طبيعي بود كه انتظار داشته باشم از همسرش سوال كند اصلا خيلي صبر كردم كه او ابتدا سوال كند و بعد نامه همسرش را به او بدهم اما انتظارم بي فايده بود.بعدها در نامه هايش كه از جبهه به همسرش ارسال كرده بود خواندم كه قرباني اسماعيل ابراهيم را به، قرباني دلبستگي‌هاي دنيايي تشبيه كرده بود و اين بيانش نيز قبل از شهادتش در كوچكترين رفتارش نيز متجلي بود.

صبح هيجدهم بهمن 61 عمليات مرحله اول والفجر مقدماتي و نزديكي هاي طلوع خورشيد بود كه در پشت خاكريزهاي خط مقدم ديدمش. سر و وضعي خاكي با قدري خون بر لباسش كه همه حاكي از خستگي عمليات شب قبل بود.در آغوشش كشيدم و در كنار يكي از خاكريزها نشستم.اگر چه ظاهرا ميدانست برادر ديگرمان و تعدادي از بچه ها اسير شده اند اما تنها به اين اكتفا كرد كه از سعيد و بخشي از بچه ها خبري در دست نيست. آتش دشمن بسيار سنگين بود بايد از هم جدا مي شديم و هر كدام به گردان خودمان مي رفتيم.از كمپوت و قدري شيريني كه داشت تعارفم كرد و بعد خداحافظي كرديم.در آخرين لحظه گفت هركدام كه زودتر به شهر رفتيم با بابا و مامان تماس بگيريم و از سلامتي بقيه مطلعشان كنيم.

در گوشه و كنار خط،بدنهاي مطهر شهيدان را مي شد ديد اگرچه بسيار سختم بود كه بر صورتهاي آنها نگاه كنم.ترس از آنكه نكند يكي از آنها يكي از برادرانم باشد.در بعضي قسمتها نيز فقط اثرخون پاك بسيجيها بر زمين مانده بود.گوشه اي نيز قدري خون مطهر وي بر زمين ريخته بود. گويي ناشي از اصابت خمپاره بر سر و روي بچه هايمان. بي اختيار از دلم گذشت نكند اينها مربوط به مسعودمان باشد.از فكرهايي كه اينچنين از ذهنم مي گذشت بر خودم نفرين كردم.

حالا مرحله دوم عمليات كه آخرين مرحله عمليات والفجر مقدماتي بود نيز تمام شده بود.براي ديدن برادرانم به محل استقرار چادرهاي گردان فتح در پشت خط رفتم. از چادرهاي پرجوش و خروش گردان فتح تنها دو چادر برپا بود چراغ كم سويي در چادرها روشن بود.غروب غمگيني بود ميدانستم كه حالا خيلي از بچه ها شهيد شده اند. وارد يكي از چادرها شدم.دو تا از بچه هاي گردان فتح در چادر بودند.از اسارت سعيدمان خبر دادند و گفتند مسعود نيز احتمالا در يكي از بيمارستانهاي اهواز بستري است.

تمام بيمارستانهاي اهواز را سر زدم.خبري از مسعود نبود.براي خواب به قرارگاه زينبيه رزمندگان رفتم.صبح زود روز بعد ياد صحبت مسعود در آخرين ديدارمان افتادم كه گفته بود هركدام زودتر به شهر رفتيم با بابا و مامان تماس بگيريم و از سلامتي بقيه مطلعشان كنيم.حدس زدم شايد او قبلا با آنها تماس گرفته باشد.

در تماس تلفني با بابا و مامان شنيدم كه جنازه مطهرش را براي تشييع به شهرمان برده اند. بعدها از دوستانش شنيدم كه شهادتش نيز در همان صبح هيجدهم بهمن و دقايقي پس از خداحافظي مان در صبح بعد از عمليات بود.همان دقياقي كه دقيقا مصادف با سالگرد تولدش بود. شايد خودش نيز از عروجش خبر داشت. نمي دانم آن شيريني اي كه در آخرين لحظات قبل از شهادتش تعارفم كرده بود شيريني تولدش بود يا تولد ديگرش يعني شهادتش.

منبع:سایت شهدای دانشجوی استان لرستان


دیدگاه شما

امام و شهدا

رسانه‌ها و مطبوعات خارجی بیانات امروز رهبر معظم انقلاب اسلامی را درباره جنایات جنگی رژیم صهیونیستی در غزه و هشدار ایشان درباره «بی‌تاب کردن» ناگزیر ملل مسلمان و نیروهای مقاومت از وضع موجود مورد توجه قرار دادند.

به گزارش ایسنا، سخنان امروز حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار حدود هزار نفر از نخبگان و استعدادهای برتر علمی کشور درباره جنگ غزه و جنایات جنگی رژیم صهیونیستی مورد توجه رسانه‌ها و مطبوعات خارجی قرار گرفت که در ادامه به مواردی از آن‌ها اشاره می‌شود.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات امروزشان قضایای جاری فلسطین را جنایت عیان رژیم صهیونیستی و نسل‌کشی آشکار در مقابل چشم همه جهانیان خواندند و گفتند: اعتراض مسئولان برخی کشورها در مکالمات خود با مسئولان ما این بوده که چرا فلسطینی‌ها غیرنظامیان را کشته‌اند؟ این حرف خلاف واقع است چرا که ساکنان شهرک‌ها غیرنظامی نیستند و مسلح هستند ولی با حتی فرض غیرنظامی بودن، چه تعداد از آنها کشته شدند و چه تعداد از غیرنظامیان فلسطینی این روزها به شهادت رسیده‌اند؟
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: رژیم غاصب صد برابر آن تعداد، یعنی چند هزار زن و بچه و پیر و جوان غیرنظامی را در این چند روز کشته است و با بمباران مراکز پر جمعیت و ساختمان‌هایی که می‌داند محل سکونت غیرنظامیان است، جلوی چشم مردم دنیا در حال جنایت است.

تا آسمان عشق

بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ﴿٢﴾ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾

ادب عاشقی

سراپا وسعت دریا گرفتند

همان مردان که در دل جا گرفتند

تمام خاطرات سبزشان ماند

به بام آسمان مأوا گرفتند

به دوش ما چه ماند اى دل، که وقتی

خدا را شاهدى تنها گرفتند

چه شد اى دل، که در این راه رفته‏

جواز وصل را بى ما گرفتند

مگر مردان غریبى میپسندند

غریبانه ره دریا گرفتند!

 

دبیرخانه شهدای دانشجو
تعداد شهدا
۳۰۵۸ شهید
آخرین مطالب
نظرات
بایگانی نظرات

Printed from: http://shahidedanesh.ir/998/

Scan to visit this page: