شهید دانشجو مهدی قلی جوزی نجف آبادی
نام پدر : مانده علی
تاريخ تولد: 3 فروردين 1336
محل تولد: آبادان
رشته تحصيلي: اقتصاد
نام دانشگاه : تهران
تاريخ شهادت : 13 دی 1360
محل شهادت: ريجاب
عمليات:
زندگينامه شهيد مهدي قلي جوزي نجف آبادي
شهيد مهدي قلي جوزي نجف آبادي در يك خانواده فقير و مومن در شهر آبادان متولد شد.
پس از شركت در امتحانات ورودي دانشگاه در دو رشته متفاوت يعني در رشته آمار دانشكده شيراز و اقتصاد دانشگاه تهران پذيرفته شد پس از ورود به دانشكده اقتصاد به همراه تحصيل به كار نيز مشغول بود .
سال 1357 ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. در طول مدت تحصیل همواره از سوی منحرفان مورد لعن و طعن بود اما وی با قاطعیت جلوی این حرفها می ایستاد.
بارها و بارها به دليل فعاليتهاي مختلف ضد رژيمي دستگير و مورد آزار بدترين شكنجه ها قرار گرفت اماهمچنان به كار خود ادامه مي داد .
همزمان با اوج گيري انقلاب شهيد بزرگوار فعاليتهاي خود را ادامه داد. در 13 آبادان 1358 در تسخير لانه جاسوسي از نيروهاي موثر بود و در ارديبهشت 59 براي در هم شكستن جريانات ضد انقلاب و خرابكارانه همت گماشت و در انقلاب فرهنگي نقش اساسي داشت .
پس از ورود به صداي جمهوري اسلامي برنامه هاي مختلفي را اجرا كرد و با قلم و بيان خود نقش موثري در افشاگري چهره پليد منافقان داشت .
همزمان با شروع جنگ تحميلي وارد سپاه شد و سرانجام در 13 ديماه به آرزوي ديرينه خود يعني شهادت در راه خدا نائل شد .
وصیتنامه شهید
……
4 دیدگاه
بنام خدا
در سایت اینجانب بنام تسخیر به آدرس زیر زندگی 35 شهید پیرو ط امام همراه با تصاویر انان وجود دارد. برای استفاده مراجعه فرمایید.
revolution.shirazu.ac.ir
با تشکر
بنام خدا
در سایت اینجانب بنام تسخیر به آدرس زیر زندگی 35 شهید پیرو خط امام همراه با تصاویر انان وجود دارد. برای استفاده مراجعه فرمایید.
revolution.shirazu.ac.ir
با تشکر
خدا درجات مهدی را متعالی و ما را رحمت کند،
در دانشکده، نماد ساده زیستی بود، عینک شل و ول و زهوار دررفته اش را با کش به صورتش بند می کرد،
یادش بخیر داشتم به پادگان ابوذر می رفتم، در میانه راه مهدی را دیدم، هم دانشکده ای بودیم، احوالپرسی کردیم، گفت با بچه های. رادیو آمدم، داریم میریم ریجاب گزارش تهیه کنیم، بیشتر یادم نمانده،. دقایقی صحبت کردیم و جدا شدیم، آخرین کسی از دوستان و همکلاسی هایش بودم که او را دیدم،
چند روز بعد خبر شهادتش را شنیدم،
الحقنی الله
فیا لیتتی کنت معه
خدا درجات مهدی را متعالی و ما را رحمت کند،
در دانشکده، نماد ساده زیستی بود، عینک شل و ول و زهوار دررفته اش را با کش به صورتش بند می کرد،
یادش بخیر داشتم به پادگان ابوذر می رفتم، در میانه راه مهدی را دیدم، هم دانشکده ای بودیم، احوالپرسی کردیم، گفت با بچه های. رادیو آمدم، داریم میریم ریجاب گزارش تهیه کنیم، بیشتر یادم نمانده،. دقایقی صحبت کردیم و جدا شدیم، آخرین کسی از دوستان و همکلاسی هایش بودم که او را دیدم،
چند روز بعد خبر شهادتش را شنیدم، دلم بسیار هواشو کرده ودریغ گوی جدایی از دوستان و یاران شهید هستم،
الحقنی الله به
فیا لیتتی کنت معه