شهید دانشجو سید علی اصغر ربیع نتاج
نام پدر : سید عباس
تاريخ تولد: 25 آبان 1343
محل تولد: شهر فریدونکنار ـ شهرستان بابلسر
رشته تحصيلي: الهیات و معارف اسلامی
نام دانشگاه : تهران
تاريخ شهادت : 3 اردیبهشت 1366
محل شهادت: ماووت عراق
عمليات: كربلاي 10
زندگينامه شهيد سيد علي اصغر ربيع نتاج
شهيد سيد علي اصغر ربيع نتاج در سال 1343 در فريدونكنار به دنيا آمد.از همان دوران تحصيل در مقطع ابتدايي به مطالعه كتب غير درسي و ديني مشغول شد. زماني كه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد او يك نوجوان 14 ساله بود .دوران قبل از انقلاب در تظاهرات و نوشتن شعار ضد رژيم روي ديوارهاي شهر و پخش اعلاميه شركت داشت .اعتقاد او با تمام وجود به انجام رساندن تكليف بود تكليفي كه امام امت براي مردم كشورش يقين كرده بود.دوران جنگ تحميلي وظيفه رفتن به جبهه را بر دوش گرفت,در حاليكه از امتحانات سال دوم دبيرستان فارغ شده بود.و براي نخستين بار عازم جبهه ذوالفقاري آبادان شد و از آن پس جبهه او بهمراه درس تا سال سوم دانشگاه ادامه داشت .وي در سال 62 در رشته اقتصاد ديپلم خود را اخذ كرده بود و در سال تحصيلي 64-63 در رشته الهيات دانشگاه تهران مشغول به تحصيل گشت.اما در كلاسهاي جبهه بيشتر از كلاسهاي درس حضور داشت .
به ميدانهاي خودسازي (جبهه) مي رفت و اين ميادين را بر پشت جبهه ماندن كه معتقد بود ميدان ديگران سازي است ترجيح داد. رفت و در عملياتهاي رمضان, والفجر8 , فاو,كربلاي 5,شلمچه حضور يافت.اما سعادت نوشيدن شربت شهادت را در كردستان در عمليات كربلاي 10 يافت.
گزيده وصيت نامه شهيد سيد علي اصغر ربيع نتاج
وصيت ها و سفارشات شهيدان در اجتماع ما كم نيستند ولي كو گوش شنوا؟! بيادگار گذاشتن وصيت بر انسانهائيكه بزرگان ما را فراموش كردند؟ درد ما اين است كه جاي اين شهيدان را كسي نمي تواند پر كند خوبان و دلسوزان انقلاب مي روند انسانهاي ناخالص به جا مي مانند.كسانيكه يك تنه در مقابل يك گردان ايستادند و حتي ديده شده با سرنيزه ايستادند و مقاومت كردند و تشنگي كشيدند. اما مقاومت كردند براي شما مردم پشت جبهه و مردم شهرها… اما واقعاً جاي تعجب است هزاران شايعه و تهمت و دروغ بر عليه همين انسانهاي پاك و بسيجي ها درست كردند.كه آنان براي پول يا چيز ديگر به جبهه مي روند و دين و تقوي و ايمانشان از يادشان رفته اصلاً با خود نمي گفتيد اگر اينان هم نروند تكليف مرزها و حفاظت كشور چه مي شود؟ اينان انسانهايي بودند كه قدر آنان را كسي نشناخت و حيف بود با كساني زندگاني مي كردند كه هم پرواز آنان نبودند… بعضي شبها آنقدر به حال اينان مي انديشم كه نه خوابم مي گيرد و نه طاقت مطالعه را دارم.در يكي از اين شبها برآمدم بر تربت شهيدان و گفتم اين شعر را ؛
آمدم بر تربتت تا كوله سنگين تر كنم
عهد محكم تر كنم خون نامه رنگين تر كنم
برادران!… بايد آن كسي كه همه چيز را رها كرده زن و فرزند, مال و … و به جبهه آمده و با كسي كه امروز و فردا مي كند و در برابر خود مانع و مشكلات خانوادگي را ظاهر مي بينند و عزم جبهه نمي كند,فرق داشته باشد.مگر نه اينكه عاشق با خون سخن مي گويد و با خون پيام مي دهد.نمي دانم چرا از جهاد واهمه دارند؟اشاره مي كنم به دوستان ورزشكار! “ورزشكاري كه پايش با زمين فوتبال بيشتر از مسجد آشنا باشد,ورزشكاري كه با توپ بيشتر از قرآن آشنا باشند زندگي را باخته است”
… و بعضي مداحان را مي بينم كه به صرف خوب بودن صداي آنان بزرگ شدند…. و فقط مي خواهند مردم را بگريانند چند تا كلك هم قاطي شد عيبي ندارد. بگوئيد به مردم كه ما بايد خونين زندگي كنيم چون وارث خون شهيدانيم. و ما امروز بايد دست وپا بزنيم تا ديگران نروند و بايد خود قربان شويم تا آيندگان نشوند.
به خدا اگر مسئله سقوط اسلام نبود پيروزي در جنگ فعلي معنا نداشت .اگر جنگ موقعيت اسلام را براي ما متزلزل نمي كرد ديگر پيروزي بر صدام معني نداشت و الّامسلمان بميرد ,كربلا باز نشود, ولي اسلام بماند.قدس گرفتن مهم نيست .بودن اسلام مهم است و عشق به شهادت در اين راه مطلوب .