شهید دانشجو مهدی مساحی خوراسگانی
نام پدر : حسین
تاريخ تولد: 1 فروردین 1342
محل تولد: خوراسگان
رشته تحصيلي: مدیریت بازرگانی
نام دانشگاه : اصفهان
تاريخ شهادت : 7 بهمن 1365
محل شهادت: شلمچه
عمليات: کربلای 5
زندگی نامه شهید
……
وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
“ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقنا فی التوراة و الانجیل و القرآن و من اوفی بعهد من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم” (سوره توبه آیه 110).
خدا، جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده، آن ها در راه خدا جهاد می کنند که دشمنان دین را به قتل رسانند و یا خود کشته شوند. این وعده قطعی است بر خدا و عهدی است که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده و از خدا با وفاتر به عهد کیست؟ ای اهل ایمان شما به خود در این معامله بشارت بدهید که این معامله با خدا به حقیقت سعادت و پیروزی بزرگی است.
استغفر الله الذی لا اله الا الله هو الحی القیوم الرحمن الرحیم ذوالجلال و الاکرام و اتوب الیه و اسئله ان یصلی علی محمد و آل محمد و ان یتوب علی توبه عبد ذلیل خاضع خاشع فقیر مسکین مستکین لایملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیاه و لا نشورا.
در قاموس شهادت وحشت معنی ندارد (امام خمینی).
بارالها، نه طاعتی دارم که به آن مغرور باشم و نه ثوابی (صوابی) که بدان دلخوش کنم، لحظه ای که می اندیشم سراسر زندگی خود را گناه می بینم و بس.
بارالها؛ تو خودت شاهدی که من در طول زندگی، زندگی سراسر بدون طاعت داشته ام. بارالها؛ سخن، سخن یک بنده عاصی و یاغی و سرکشی است که اکنون پس از 20 سال عمر رو به درگاه تو آورده و طلب مغفرت می کند و تازه در عملیات عوض ثواب، گناهی بس عظیم نموده.
خدایا؛ عمری است که در دریای گناه غرق بوده ام. خدایا؛ عمری است که در دنیای معصیت گم شده بودم.
یا سیدی؛ تو خودت ساحل نجات را به من نشان دادی و دست مرا گرفتی و مرا به جبهه آوردی.
ای رحمن؛ هر چه خواستم تو به من دادی ولی من بنده شکوری نبوده ام.
ای رحیم؛ چشم را از دنیا بسته و به آخرت دوخته ام.
خدایا؛ آه و صد آه از هجر یارانم که دلم را گداخته و اشکم را جاری نموده است.
خدایا؛ چه بگویم که در فجر 9 مصیبتی بس بزرگ پشت مرا خم نمود و بار دیگر بنده ای خالص (مهدی نیک عهد) را از دست دادم و آن هم چگونه؟؟؟
خدایا؛ واقعه شهادتش مانند رازی بود که سینه رازدار را سوزانیده و قلب رازدار را گداخته و امید او را از دنیا بریده است.
خدایا؛ بعد از شهادت او چگونه زنده بمانم.
خدایا؛ من مانند غریقی شده ام که در دریایی بی کران، تشنه ای شده ام که در بیابانی بی پایان، گم شده ای هستم که در دشتی پر از حیوانات درنده گم شده ام.
خدایا؛ تو خودت مرا نجات بده، دست مرا بگیر و مرا متصل به صف یاران شهیدم بنما. فراق شما ای یاران و مخصوصا فراق تو ای نیک عهد عزیز، هجر تو را چگونه تحمل کنم. دعا کنید که در آینده ای نه چندان دور به تو و خطیبی ها و مسعود کیوان و … بپیوندم.
بارالها؛ اگر غریقم نجات من در رسیدن کشتی سرخ گون شهادت است. اگر تشنه ام چاره ی من شهد گوارای شهادت است.
خدایا؛ تنها یک چیز از تو می خواهم و آن شهادت در راه تو و آن هم نه چندان دور است.
خدایا؛ عجب بندگان مخلصی مانند نیک عهد، علی فرهادیان، مشهدی، خطیبی، چنگانی، مسعود کیوان و … داشتی. تو را به حق این شهدا و دماء این شهدا مرا به آرزوی خود برسان.
خدایا؛ آیا پس از غدیر، صحرای خشک رمضان، تپه های عین خوش، قوچ سلطان و نخلستان های فاو، حال دیگر نوبت ما نرسیده؟
بارالها؛ فقط چشم طمع به رحمت تو دوخته ام و بس و اگر رحمت تو نبود امیدی هم نبود.
در پایان از شما می خواهم که همیشه برایم طلب مغفرت کنید. طلب مغفرت کنید برای من عاصی.
پدر و مادرم؛ اگر فرزند خوبی برای شما نبودم مرا حلال کنید. مادرم؛ امیدوارم که پاداش تلاش ها و زحماتت را خدا بدهد، من که قابل نیستم.
پدرم؛ همیشه در عبادت پایدار باش. امیدوارم که مزد زحمات تو را هم خدا جبران کند. خواهران و برادرم؛ امیدوارم که بعد از من همیشه محکم و استوار در خط رهبر باشید و برایم طلب مغفرت کنید. دوستان و آشنایان مرا حلال کنید اگر در حق شما بدی کرده ام. در همه کارهایتان اول خدا و دوم خون شهدا را در نظر بگیرید.
در پایان هنگامی که جنازه مرا آوردند زیارت عاشورا را بر بالین سرم بخوانید.
والسلام.