همسر شهید مدافع حرم مهرداد قاجاری در تاریخ 14 دی ماه همزمان با سالگرد شهادت این شهید عزیز خاطره ای از آخرین روز شهادت را عنوان کرده اند:
یک روز قبل از شهادت
در روز یکشنبه سیزدهم دی ماه سال 94 سرما خورده بودم. مهرداد هر نیم ساعت یک بار زنگ می زد.
به او گفتم:
– مهرداد جان ، مگه نمیگی اونجا برف داره میاد پس چرا همینجوری میای زنگ میزنی .
– گفت : آخه تو که سرما خوردی وکسالت داری من اینجا آرامش ندارم .
ساعت 9 شب بود که دوباره زنگ زد و گفت:
– زنگ زدم خونه خواهرم بهشون گفتم تو مریض شدی بیان ببرنت دکتر.
– گفتم: عزیزم تو امروز پست میدادی ، برو راحت بگیر بخواب نمی خواد اینقدر بفکر من باشی من بهتر شدم.
مدت زمانی که به درمانگاه رفتم و برگشتم . هر نیم ساعت یکبار در برف وباران به مخابرات می آمد و زنگ میزد.
حدود ساعت ۴صبح بود. که با التماس گفتم :
– برو استراحت کن فردا باید بری سر پست. که قبول کرد بره بخوابه .
اما چه خوابیدنی!
ساعت 5:30 صبح بود . تازه خوابم برده بود. که تلفن همراهم زنگ خورد.
با نگرانی بلند شدم . با خودم گفتم نکند برای کسی اتفاقی افتاد است. که این موقع به من زنگ میزنند
با شتاب به سراغ گوشی رفتم. دیدم مهرداده.
ناراحت شدم و گفتم :
– تو چرا هنوز نخوابیدی؟! مگه بهت نگفتم برو کمی استراحت کن
– نمیدونم خوابم نمیبره فقط یه چیزی بهت میگم قبول کن امروز سرکار نرو بمون خونه استراحت کن حالت که یک کمی بهتر شد برو بازار برای خونه مون یه آیفون تصویری بگیر میخوام خیالم راحت بشه از جانب تو و آنیسا, امروز منم سر پست نمیرم یه کارایی دارم دیگه میخوام شب پست بدم بهش گفتم باشه عزیزم سرکار نمیرم امروز ,حالا شما برو استراحت کن