احسان فتحی چمخانی
محل تولد: بهبهان
تاریخ تولد: 1369/2/12
تاریخ شهادت: 1394/9/16
محل شهادت: سوریه
تحصیلات: کاردانی تربیت بدنی
زندگی نامه
پیکر مطهر احسان فتحی چم خانی در شهرستان بهبهان تشییع و در گلزار شهدای این شهرستان در کنار مزار برادر شهیدش بارونی فتحی چم خانی که در عملیات رمضان (تیرماه 1361) به شهادت رسیده بود به خاک سپرده شد.
دو سه سال قبل از این که به عضویت سپاه در بیاید، روزی با هم رفتیم گلزار شهدا؛ سر مزار برادر بزرگمان بارونی. با صدای بلند داشتم سر مزارش گریه می کردم. احسان گفت: خواهرم با صدای بلند گریه نکن. افتخار کن که برادرت شهید شده، شهادت لیاقت می خواهد. دعا کن این برادرت هم، مثل آن برادرت شهید شود. گفتم: احسان من نمی توانم. ما چه قدر خدا خدا کردیم که بعد از بارونی خداوند به ما پسری عطا کند و خدا هم تو را نصیب ما کرد. از من چنین انتظاری نداشته باش.
گفت: متولد 69 هستم. گفتم: پس زن گرفتی یانه؟
گفت: نه ولی قبل از این که بیام سوریه اقدام کردم ولی هنوز جواب نگرفتم، ولی می دونم جوابشون مثبته انشاءالله برگردم عقد می کنم، همین طور که صحبت می کردیم، گفتم: احسان داری نور بالا میزنی (یعنی آمادگی شهادت داری) ، مواظب خودت باش، گفت فلانی من و شهادت؟! گفتم: آره باتوجه به تجربه ای که از زمان جنگ خودمون دارم چهره ات این رو نشون ميده، کمی خندیدیم بعد دیگه حرکت کردیم برای عملیات، یک مسیر سختی رابايد طی می کریم تا به نزدیکی دشمن می رسیدیم.
حدود سه کیلومتر را در دشت باید می رفتیم، بسیار خطرناک بود، واقعا خدا کمک کرد، ودشمن تجهیزات وامکانات مدرنی داشت از جمله دوربین ترمال دید در شب، حرارتی که مي توانست رصد کند ولی خداوند در قرآن می فرماید ما جلو کفار صدی قرار می دهیم تا راه مومنین را پیدا نکنند، واقعاً هم همین طور بود دشمن متوجه حضور ما نشد تا فاصله 200 متری رسیدیم، خاکریزی بود پشت خاکریز نشستیم بنا به دستور، تا حدود ساعت 3ونیم صبح تو آن سرمای شدید ماندیم، حدود ساعت 3ونیم صبح بود با رمز یا زینب، یازینب، یازینب عملیات شروع شد، قرار بود یه دسته جلو ما حرکت کند برود 70، 80 متری ساختمان های اول شهر دو موشک آرپی جی شلیک کند بعد حرکت کند بطرف شهر و ما تامین دسته جلویی را انجام بدهیم ویک دسته تامین هم توسط فرمانده گردان همان جایی که بنا به دستور ایستاده بودیم گذاشته شد که از پشت توسط دشمن دور نخوریم، به محض شلیک موشک دشمن متوجه حضور مادر منطقه شد ونیزارهایی بود در سمت چپ ما، تیربارچی را آن جا گذاشته بودند، تیر بارچی آن منطقه را زیر آتش گرفت وشدیدااذیت می کرد، دسته تامین ما هم درگیر شد با تیربارچی دشمن، ما از همین فرصت استفاده کردیم وبه طرف ساختمان های شهر حرکت کردیم، فاصله 30، 40 متری شهر، کانالی پر از آب بود باتوجه به این که زیر آتش بودیم وفرصت درآوردن پوتین ولباس ها رانداشتیم با همان شرایط درآن سرمای شدید به آب زدیم و خودمون را به ساختمان ها رساندیم ودر حال پیشروی بودیم حدودا سه ساختمان را داشتیم جلو می رفتیم جاده ای بود ورودی شهر که فرمانده گردان تو بیسیم صدا زد شما کجایید بهش گفتم ما ساختمان سوم داریم می رویم، گفت من چه جوری به شما برسم، گفتم الان یه دونفر ازمدافعین را می فرستم دنبال شما و فتحی و یکی از دوستان بنام خلیلی را گفتم بروید پشت جاده تا به کانال برسید آن جا فرمانده را صدا بزنید وبا خودتون بیاورید، سریع رفتند وبرگشتند، فرمانده گردان گفت چند نفر هم ساختمان های اول بذار تا آب از آسیاب بیفته بعد بیان جلو وخودمون هم برویم کمک بچه ها، رسیدیم وسط شهر جاده ای که از وسط شهر می گذشت ساختمان های دوطبقه و سه طبقه مشرف بر جاده داشت و دشمن در یکی از این ساختمان ها تیر بارچی گذاشته بود و بدجور جاده را زیر آتش گرفته بود ونمی گذاشت نیروهای مدافع از آن منطقه عبور کنند، شیر بچه های ادوات رسیدند و یادم هست شهید علی خانی با مینی کاتیوشا اومد رفت روبرو ساختمان تیر بارچی دشمن را خاموش کرد، تقریباً منطقه آرامتر شد ولی تک تیرانداز های دشمن اذیت می کردند، ما از فرصت استفاده کردیم و با همان شرایط لباس خیس ولجنزاری که تو آن کانال بود تیمم گرفتیم و نماز صبح را خواندیم، بعد از من فرمانده گردان خواست نماز بخونه که تک تیرانداز دشمن دو یا سه بار باعث شد که نمازش را قطع کند ودوباره اقامه کند، بعد از نماز ایشان گفتند که درگیری بچه های خودمون سمت چپ شدید هست تا برویم کمک بچه ها.
تقریبا شهر تثبیت شده بود ودوساختمان مانده به آخر وساختمان آخری احسان رفت که خودش را به ساختمان آخری برساند که مورد هدف تک تیرانداز دشمن قرار گرفت وبه فیض شهادت رسید و شهید چرغندی هم داشت به کمک احسان ساختمان آخری شهر زیتان را تثبیت میکرد مورد اصابت چند گلوله دشمن قرار گرفت وبا فاصله 12 تا 15 متر از شهید احسان فتحی به فیض شهادت نائل آمد.
با سلام خدمت همسنگرم
خیلی خوشحالم که تونستم این توفیقو پیدا کنم مدافع حرم بی بی زینب(ع) بشم. زینب تو کربلا مدافع خیمه های حسین(ع) بوده حالا ما شدیم مدافع حرمش. باز او پناه ماست.
تا پیروزی یا زینب
احسان فتحی 1394/9/15