زندگی نامه

شهید رضا صباغی در تاریخ 19مرداد سال 1345 در بجنورد به دنیا آمد . پدر و مادرش نذر کرده بودند که چنانچه خداوند به آنان پسری بدهد ، نام او را رضا بگذارند. و این دعای آنان هم مستجاب شده در دوران ابتدایی که در دبستان جمال زاده درس می خواند همیشه با دوستانش مهربان بود. همیشه سعی می کرد دل کسی را نشکند. با دیدن فقرا متاثر می شد و دوست داشت که ان ها را به خانه بیاورد و هر چه که در خانه است را، به آن ها بدهد. شهید از همان کودکی به مسائل دینی علاقه فراوان داشت و هیچ وقت نمازش ترک نمی شد و به نماز خیلی اهمیت میداد. قبل از پیروزی انقلاب همیشه دوست داشت که در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت کند اولین کسی که عکس امام را به خانه می آورد و به دیوار می زد رضا بود. پس از انقلاب، رضا در دبیرستان دانش با جدیت به تحصیلش ادامه می داد، در دبیرستان یکی از اعضای فعال انجمن اسلامی دبیرستان بود. او روز های جمعه هر کجا می رفت تا نماز ظهر خودش را به نماز جمعه میرساند . رضا در کنار تحصیل ورزش را هم فراموش نکرد و مدتی ورزش های مخصوص دفاع شخصی را فرا می گرفت. او از همان کودکی به لباس روحانیت علاقه ی خاصی می داشت. شهید پس از اتمام تحصیلاتش در دبیرستان، در تربیت معلم و دانشکده ی افسری قبول شد، ولی خودش تصمیم می گیرد که به حوزه ی علمیه قم برود که بنا به درخواست پدر و مادرش تصمیم می گیرد که در مشهد درس بخواند، به همین جهت در کنکور دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشهد شرکت می کند و در آن جا قبول می شود. مادر شهید در این رابطه چنین بیان میدارد: رضا خودش خیلی خوشحال بود که در جوار امام رضا^(ع) درس می خواند، زیرا به حرم امام رضا^(ع) علاقه عجیبی داشت وقتی به مشهد می رفت، تمام وقتش در حرم بود و من همیشه می گفتم: رضا جان تو این همه به امام رضا علاقه داشتی و آخرش هم دانشجوی امام رضا ^(ع) شدی. شهید از کوچکی فردی منظم بود و در درس ها و کار هایش همیشه نظم و ترتیب را رعایت می کرد و تمام کار هایش از روی برنامه بود شهید به استاد مطهری و شهید بهشتی علاقه زیادی داشت و همیشه کتاب های آنها را مطالعه می کرد. شهید پس از گذراندن دوره ی آموزش نظامی به بجنورد میرود در طی اقامت کوتاهش در بجنورد، تفییر محسوسی در رفتار و اخلاقش مشاهده می شود. یک لحظه خنده از لب هایش دور نمی شد بیشتر از همیشه خوشحال به نظر می رسید . شهید با وضو بود، هیچ وقت هیچ کاری را بدون وضو انجام نمیداد، با وضو سر کلاس درس می رفت، با وضو به مطالعه می پرداخت و با وضو می خوابید.