شهید مجتبی عطایی حسین زاده
نام پدر : علی اصغر
تاريخ تولد: 16 خرداد 1340
محل تولد: مشهد
رشته تحصيلي: زبان و ادبیات عرب
نام دانشگاه : فردوسی مشهد
تاريخ شهادت : 2 فروردین 1361
محل شهادت: دزفول
عملیات:
زندگی نامه شهید
شهيد مجتبى عطايى در سال 1340 در شهر مقدس مشهد به دنیا آمد. وى تا شش سالگى در شهر خون و قيام قم به سر برد. پس از آن به مشهد بازگشت و بعد از گذراندن دوران تحصيل و گرفتن مدرك ديپلم درسال 56 به عنوان كوچكترين داوطلب شركت كننده در كنكور، در رشته ادبيات عرب دانشگاه مشهد پذيرفته شد.
سال سوم دانشگاه بود كه انقلاب فرهنگى به وقوع پيوست. در اين ايام او ادبيات عرب و يك دوره منطق و فلسفه عالى را گذراند و از تفسير قرآن بهره اى كامل برد. اصول كافى را به طور كامل مطالعه كرد به زبان عربى و انگليسى آشنا بود. در تاريخ و شناخت تاريخ و بزرگان مهارتى عجيب داشت.
در مقام بحث، كسى نمی توانست او را مغلوب سازد. از عهده بحث با تمام صاحبان مكاتب باطل بخوبى برمی آمد. از اسلام شناخت كاملى داشت، سياست را خوب می فهميد و پيچيده ترين مسائل علمى براى وى آسان می نمود.
نويسنده اى چيره دست بود و شعر و نثرش در سطحى عالى قرار داشت. به دانش الكترونيك علاقه زيادى نشان می داد. دوره هاى خدمات اوليه پزشكى را در ايام تعطيل دانشگاه گذراند و كار با انواع دوربينهاى عكاسى و فيلمبردارى و هنر نقاشى و خطاطى و فن چاپ را در سطح وسيعى فرا گرفت.
قبل از انقلاب صدها هزار عكس از امام را منتشر نمود و در پخش و تكثير اعلاميه هاى انقلابى نقش بسزايى داشت.
او از مخالفين سر سخت بنی صدر بود هنگامى كه آيت االله خامنه اى به رياست جمهورى انتخاب شدند خوشحال بود كه حكومت بر محور اصولى خود قرار گرفته است،
روزى كه می خواست به جبهه رود، چهره اش مصمم تر از هميشه بود.
پدرش در رابطه با آن روز می گويد: « او، مجتبى بود اما براى اسماعيل شدن انتخاب شده بود و اسماعيل شدن را خوب می دانست. در حالى كه پدرش ابراهيم بودن را هنوز نياموخته بود. او می خواست به قربانگاه رود، با گام هاى محكم و استوار، بدون دغدغه و اضطراب.
رُخَش قرمز شده بود، رنگ خدايى داشت. در راه شهادت آگاهانه گام بر می داشت(باب فتحه الله الخاصة اوليائه) دريافته بود و حقيقت فناء فى الله را در شهادت می دانست نه در ياوه گويي هاى صوفيانه.
حضورِ خدا را شهادت در راه خدا می ديد. شهادت (عند ربهم) حجابها را از ميان بر می دارد (ليس بينه ستر) برترين نيكيها در شهادت طلبى است(ليس فوقه برٌ) آنچه راكه من نمی دانم و يا قلم را توان ترسيمش نيست. او به راحتى راهش را انتخاب نموده بود.
برق نگاه مالامال و لبريز از محبتش براى هميشه در قلبم باقى مانده است. چيزى نداشتم به او بگويم، احساس حقارت می كردم. می خواستم فرياد بر آورم كه مرا با خود به همراه ببرد، اى طفل يكشبه ره صد ساله می روى، معلوم بود كه پدر را آن شايستگى نبود.
دلم شور می زد و ميخواستم بخروشم، بگويم اى ابرها بگرييد، اى درياها بخروشيد، اى رودها بناليد، زمينها بپاشيد، اى آسمانها فرو ريزيد، اى جنگلها بريزيد، اى كوهها و دشتها، دمن ها، صحراها، بلنديها، پستيها، قله ها، ستاره ها، گلها، سفيدها، سبزها و اى همه رنگها، حماسه اش را بخوانيد.
بنگريد چگونه به سوى ابديت گام بر می دارد و مرگ را در اسارت خود دارد، در راه محبوب ترك سر و جان می نمايد. دلش از همه چيز خالى شده، پدر و مادر، برادر و خواهر، دوست و دنيا و همه چيز ديگر براى او بى معنى شده است. تنها يك چيز براى او پر معنى است، يك چيز برايش مفهوم دارد و آن لقاء خداوندش است.
فرزند شهيدم مجتبى كه هنوز از بركت خونش عطر اسلام و امام استشمام می شود، در حمله فتح المبين، در ايام شهادت زهرای اطهر(س) در جبهه شهدا كه با رمز يا زهرا شربت شهادت نوشيد، روز دوم فروردين سال 1361 پيكر به خون طپيده و پاره پارهاش از طريق هلال احمر به زادگاهش حمل شد.
ديدمش هنوز لبخندش بر لب بود. پيشانى پر نورش را بوسيدم، بوى خدا از او به مشام می رسيد، عطرآگين بود، نمكين بود، سرخى يك طرف گونه اش جلوه اى خاص داشت، پاهاى مقطوع و سينه چاك چاكش به او رونقى خاص و طراوتى ويژه بخشيده بود.
نمی توانستم رهايش سازم، ولى چاره اى جز اين نبود. به مادرش و به برادرش به ديگر نزديكانش و دوستانش سپردم. روز پنج شنبه 12 فروردين از ايام الله بود، در ميان ميليونها تن، جنازه مطهرش با ديگر شهيدان همرزمش بر سر انگشت تشييع شد تا در كنار صحن مطهر على بن موسى الرضا(ع) پس از طواف در آرامگاه ابديش قرار گرفت».
وصیت نامه شهید
….
منبع : مدیریت فرهنگی دانشگاه فردوسی مشهد