شهید سيدعلي آل شهيدي
شهید سيدعلي آل شهيدي


۱۴ مردادماه ۱۳۶۵
سيدعلي آل شهيدي
نام پدر : سيدحسن
دانشگاه : شهيد بهشتي
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : ادبيات فارسي
مكان تولد : مشهد (خراسان رضوي)
تاريخ تولد : 1346/05/09
تاريخ شهادت : 1367/05/14
مكان شهادت : پاسگاه زيد
زندگی نامه

نوید ولادت

او در نهم مرداد سال 1346 در مشهد به دنیا آمد.

ایام طفولیت

کودکان یک گونه نیستند و علی گونه ای دیگر بود. شور و گرمی کودکانه را با خرد عاقلانه آمیخته بود. کودکانی را می توان یافت که از خردمندی بهره ورند، از سن خویش عاقل ترند اما این بزرگی را در انزوا جسته اند و در تنهایی فرو رفته اند. اما علی از آنان بود که عقل را در جمعیت می جست و خویشتن خویش را می نمایاند و چنین بود که در جمع کودکانه چون شمه می درخشید و ناظران را به خود متوجه می ساخت.

در درس و تحصیل، چهره ممتاز می نمود. برق جدیت و ذکاوت در دیدگانش می تابید و پرتو آن، دیده را خیره می ساخت. استادان دبستانی او به این توصیه بر آمدند که او را به مراکز استعدادهای درخشان بسپارند اما خاندان مذهبی او هراس از آن داشتند که این سرمایه گذاری تحصیلی به انحراف عقیدتی او بینجامد که در آن روزگاران در یاد همگان است که آن سرمایه گذاری ها چندان به قصد قربت نبود و … .

این سخنان از آن باب مسطور می شوند که خوانندگان حال و آینده این شهادت نامه، گمان ندارند که علی و هزاران چون او از واماندگی به حوزه و جبهه روی آورده اند. چون درها را بسته دیده اند، در شهادت را برای خویش گشوده اند. علی و هزاران چون او توان آن را داشتند که با اتکای به استعداد خدادادی، به اندیشه آینده شخصی برآیند و چون صد هزار نه چون او، در وسوسه معاش و ایجاد فراش و … روزگار را بر آرند. به راستی، این راه برای او میسر بود. اما او سر بر تافت و استعداد خویش را مایه غفلت نساخت.

تلاش و فعالیت

علی فرزند انقلاب بود. از آن رویید و به آن وفادار ماند. توفیق او بود که در این عصر امکان حضور یافت. انقلاب به فرزندان خویش این میدان را داد که در صحنه جامعه برآیند و قابلیت خویش را به فعلیت رساند و علی در این بهره وری کوتاه نیامد.

از پگاه رشد نهضت، به آن دل داد و در سنین نوجوانانه در محدوده امکان و توان به بذل مایه و فرصت پرداخت. از شرکت در تظاهرات تا حضور در مجامع مذهبی-سیاسی و … .

علی با جرأت و شهامت در گفتار و معصومیت در چهره و نگاه، از چنین بهره ای بهره مند بود. او آسان می توانست بن بست سکوت و سدّ قعود را با این ابزار خدادادی بشکند و راه را هموار کند. این استعداد در او پیش رفت و تا زمان شهادت پایدار ماند.

پس از پیروزی نهضت، علی رشدی سریع یافت. در دوره راهنمایی، شاهد حضور گروه های منحرف سیاسی در مدرسه و خارج از آن بود و او از جذب آن گروه ها سالم ماند و به مقابله با آنان، همت گماشت. با آن که در سالیان تاخت و تاز گروهک های منحرف در دوره راهنمایی بود، اما جو آشوب زده سیاسی مقطع راهنمایی را نیز فراگرفته بود.

این نکات امروز غریب نمی نمایند و گاه و بیگاه عادی جلوه می کنند اما باید زمانه ای را یاد آورد که جو فتنه آلود دیده بینایان را نیز تیره و تار ساخته بود و معماران سیاسی را به حیرت و تردید افکنده بود اما علی و نسل مقلدان امام، سلامت طریق را جستند و یافتند. با عمر اندک فتنه های منافقان و لیبرال ها و … را شناختند و خود را از آن دور نگاه داشتند و به انذار دیگران نیز پرداختند.

پس از گذراندن دوره راهنمایی به دبیرستان آمد و تقدیر او را به دبیرستان شهید حکمت (ابن یمین) آن زمان کشاند و این فضای الهی برای او سرنوشت ساز شد. در آن سال که به دبیرستان پای گذارد سال حذف گروه های سیاسی منحرف از جامعه بود و دبیرستان حکمت که روزگار دشوار آن زمان را گذرانده بود نیم نفس آسوده ای می کشید. دبیرستان حکمت از معدود دبیرستان هایی بود که ستیز مداوم سیاسی را در خود تحمل کرده بود. جنگ و گریز مداوم را چشیده بود. در این میان، جمعی از دانش آموزان مقلد امام، با صبوری و عسرت به جنگ تشکیلات آهنین آمده بودند! و شهید حکمت همراه و پیشتاز آن جمع بود. با حذف گروه های سیاسی منحرف، محیط آرامش پدید آمد و فضای تحصیل و پرورش، رونق یافت و او در این مقطع (سال تحصیلی 60-61) به تحصیل در این دبیرستان مشغول شد.

بدین گونه علی با شهید حکمت و دوستان او (مفقودان عزیز مهدوی، هژبرالساداتی، نیک اندیش و …) آشنا شد و از این همگامی و همدلی، خاطره ها دید و بهره ها برد. علی در میان این جمع جدید، تولدی نوین یافت و زمینه ای بس نیک برای رفعت مکانت خویش پیدا کرد و پرتو حضور را در جامعه گسترد. او متواضعانه از ارج و حق آن جمع بر خویش حکایت داشت.

از آن هنگام، علی با آن جمع در خدمت مداوم نهضت بودند. در تشکیلات دبیرستان در تبلیغات انقلاب، در تظاهرات، در شناسایی و انتقال اطلاعات و … در هر مقام که نیاز کار بود و توان حضور، از گذاردن وقت و فرصت دریغ نداشتند و به تدریج، جمعی آشنا شدند. در محافل و مراکز شناخته شده بودند. کم تر مسئولی بود که آنان با او محشور نباشند و در وظایف انقلاب به یاری وی نشتابند. این جمع در محدود امکان خویش، نام مأنوس بود و این جز در پرتو کار شبانه روزی به دست نمی آمد و تا مقطع شهادت و فقدان آن عزیزان این مسیر ادامه داشت.

اخلاق معاشرت

علی در مصاحبت گهر کم یاب بود. عقل برخورد داشت و این به او میدان آن را می داد که در جمع، حضوری بارز بیابد و بسیارند کسانی که در معاشرت نقش منفعل دارند و در جمع های مختلف حل می شوند و بی اثرند. علی این گونه نبود. در هر جمع و گروهی که بود نقش وی محسوس می نمود. تأثیرگذار بر جمع بود و فرد و گروه معاشر او، آثار همراهی او را در می یافتند.

آمیختگی روحیاتی چون جذابیت در معاشرت، ادب و متانت، عقل مصاحبت و … مسائلی هستند که جمع آن دشوار می نماید. جلوه حضور این فضائل، از لیاقت های ژرف مطلع مان می کند.

علی با این ویژگی های اساسی در خانواده و اجتماع حضور یافت و شیوه برخورد را بر آن بنیان نهاد. در خانواده و فامیل سمبل معاشرت نیک بود و همگان وی را با این امتیاز منحصر، می شناختند و می ستودند.

علی در مسائل خانوادگی، نه بیگانه خود را می گرفت و نه آن را مایه غفلت از مسئولیت های اجتماعی می ساخت. تلفیق این دو مسئولیت و اجرای آن، کاری اندک نیست. کسانی هستند که در تار خانواده تنیده اند و در آن مانده اند … و کسان دیگر نیز حضور در جامعه را گریزگاه از خانواده کرده اند و علی به هر دو مسئولیت، نیک آگاه بود.

او، از آنان نبود که کار بیرون را، عذر سستی و رخوت در درون کند و در مسئولیت های خانوادگی، قصور ورزد. وی تیزبینانه و جدی به حضور فعال در خانواده، اهتمام داشت.

شيوه معاشرت على، در میان دوستان نیز، زبانزد بود. با دلسوختگی و عشق و محبت، مصالح یاران خویش را، پیگیری می کرد و همدلانه در رفع معضلات زندگی آنان می کوشید.

طریق خدمت

او دلداده کار بود. در تلاش و معاونت، نفس می یافت. خستگی خدمت، آسودگی اش بود. آنگاه که در صحنه انقلاب، حضور یافت، این دلباختگی صد چندان شد. شب از روز، نمی شناخت. در هر زمان، به اقتضای سنین و شرایط زمان، به کاری مشغول بود. او و یارانش، در قدرت تبلیغات شهر، شهره شدند. این توانمندی، به سهولت به دست نمی آمد. کار شبانه روزی را می طلبید و او و یارانش، چنان می کردند. تا دیرگاه در این مسیر بود و آن گاه که در خانه، ره می یافت، چهره ای شاداب و تن خسته را، به ارمغان می آورد و این حال، به او جذبه ای دو چندان می داد.

این کار مداوم، از سوز تکلیف برمی خاست. او، دریافت که جبهه انقلاب، مخالفان جهانی و درونی دارد. جز با همیاری همه جانبه دوستان، حفاظت از آن ممکن نیست. باید تمام همت را در آن مصرف داشت و در محدوده توان و امکانات، کوشید. او در این مسیر، زندگی کوتاه خویش را وقف کرد. به مسائل کوچک توجه داشت و حساسیت، نشان می داد. در سال ۶۷ (حدود یک ماه قبل از شهادت) در سالگرد حادثه ۷ تیر بود. او به این اندیشه برآمد که گذر ایام، یاد آن خاطره تابناک را نبایستی محو کند. و چنین تقدیری، محتمل است. این فکر، او را بر آن داشت که در این زمینه به تبلیغات گسترده در شهر، اهتمام کند.

به ابتکار و نوجوئی در ارائه خدمت، علاقه مند بود. از آنان بشمار نمی آمد که شکل کلیشه ای را، بپسندد و آن را خدمت بپندارد. کسانی که رفع تکلیف راز در ادامه شیوه های معمول می جویند ره همگان رفته را، می پویند. اما او به تنوع و تحول و تکامل در شیوه ها، دلبسته بود. شیفته آن بود که راهی نوین را، در شکل کار پیدا کند و چون آن را می یافت و یا می شنید برق شیفتگی چشمانش را پر می کرد و سر از پا نمی شناخت و در انجام آن تلاش می ورزید.

قلبی نیز، از قرآن سود می جست، آن گاه که فشار روحی، سنگین می شد، تلاوت قرآن را، تسکین می ساخت. در دوران غربت و تنهایی و انفرا

جبهه استقامت

علی، شیفته جبهه بود. سالیان سال، در فراق آن سوخت و آنگاه که وصل آن یافت، بهره ها برد. او جبهه را، مرکز رزم و معبد دل، دانست و در ره این میکده، جام بلا نوشید و صبرها، داشت.

علی، سالیانی در فراق زیست. و این دوری، بر اشتياق او افزود. آرزومندانه، تمنای حضور داشت و رویای آن را، در خیال پروراند. پاره ای از شرایط، مانع او بودند و او درگیر آن شرایط بود. اما ره وصال را نیز، بی بها نگرفته بود. با پیگیری و توسل زمینه حضور برای او فراهم شد.

آن گاه که امکان حضور پدید آمد، خود نیز در تعجب بود. گمان می کرد که در رویاست. نوشته بود: خدایا هنوز هم باورم نمی شود کارم چگونه درست شد…

و بدینگونه در سنین ۱۸ سالگی، ره به جبهه گشود و فرزند آن، ماند. تا زمان شهادت، ترخیصی نگرفت و بسیجی آماده بود. شیفتگی و تداوم حضور، جز در پرتو درک مقدس از آن فضای معطر نبود و علی از این درک، بهره ها برد. او در جبهه، محشر انس را می یافت و از آن لذت می برد. جوار با یاران دین حق، کام او را شیرین می شت.

او تكليف را درماندن و حضور در جبهه می دانست. وسوسه های حساب گرایانه را به هیچ می انگاشت. او در حجاب استدلال دروغین، حب نفس و فرار از لقاء الهی را می دید. بسیار بودند کسانی که در سالیان جهاد، دعوت به قعود داشتند و آن را، با لعاب كلمات، آذین می بستند، اما او به این تدلیات، فريفته نشد.

او می دانست که نگاهداری انقلاب، جز در پاسداری از دفاع مقدس میسر نیست. و در این راه، مهم آنست که وظیفه به انجام رسد و روز محاسبه، هراس از معاقبه نباشد. آنان که به بهانه فردای انقلاب دامنگیر شدند و در خانه ها، ماندند، از عقبات سنگین باید گذر کنند و…

بدینگونه، علی از وسواس نفس گذر کرد. تلقینات شیاطین را نادیده گرفت. در میدان پیکار، حاضر شد و به آن نائل شد، که می خواست. او، جبهه را خانه دوم خویش می دانست. در آن، اطمينان جان می یافت. تسکین پیدا می کرد، حضور در آن معبد، آب گوارا بود که عطش دورماندگی او را، فرو می نشاند. با تمام وجود فيوضات آن را در می یافت.

علی، از حضور در آن مقام، احساس طلبکارانه نداشت. خویش را، وامدار جبهه می دانست. دیانت خویش را، در غرامت آن می یافت. خدای را شکر می گذارد که ره حضور را گشوده بود.

این شکرگزاری بیهوده نبود. او غایت خلقت را، عبادت می یافت و جلوه عامی آن را، در شهادت می دید و مبدا آن را، هجرت می نگریست. در این مسیر، به منازل طریق، ارادت یاقت. «حوزه» و «جبهه» را دو خط متصل دید که چون ره به یکدیگر گشوده اند، قداست یافته اند.

او، مسئولیت امواج ایثار را در می یافت. آن را پشتوانه کار نسل معاصر و آینده می دانست. همگان، باید این اقیانوس خونین را، به یاد داشته باشند. از خاطر نبرند که بنای رفیع نهضت و انقلاب، بر چه بنیان استوار است.

راه شهادت

علی در طریق جبهه گام نهاد. دلبسته آن شد. نوای عملیات او را دگرگون می کرد و به هجرتش وا می داشت. او، فضای جبهه را، ره معراج می شناخت. این، بر دلباختگی او می افزود.

سوز شهادت، او را می گدازاند. از جان دل، تمنای وصال می داشت و چون، ره حضور نمی یافت، دلباخته تر می شد. او به ذرات خاک مقدس و خونين مرزهای اسلامی، عشق می ورزید و آن را، معراجگه هزاران بسیجی می دانست که به خاک فتاده و به ملکوت ره یافته اند. به بسیجی های شیفته ای دلبند بود که در این ره، گام نهاده اند و سیمای تابناکشان از شیدایی لقا، حکایت داشت.

علی، جبهه را مکتب انسانسازی یافته بود. شوق فراق و حضور در آن مقام، هزاران جوان کشور را، ساخت و پرداخت. اینان، با گفتار و نوشتار، وادی دیانت را نپیموده بودند. جبهه عمل آنان را به معراج قرب کشاند. آنان که این ره را گزیدند، بی وسوسه و دغدغه برهان وسقسطه، به منزل مقصود رسیدند.

او، از تفاوت مراتب حضور غافل نبود. در این طریقت، همگان با یک نیت پای نگذارده اند و در شرایط يكسان، به میدان گام نهاده اند.

با این تلقی، علی به بهره وری از جبهه پرداخت. او، خویش را، مدعو دیگری می دانست و گمان نداشت که صاحبخانه، حریم نگه ندارد. به فضل او، امیدوار بود و از موائد او، بهره مند. شور و اشتیاق او را در میدان عمل می کشاند. سختی و عسرت را در این راه، به هیچ می انگاشت. عشق مکان، او را به غفلت از درد و آلام وا می داشت، با آن که با کار و فعالیت بدنی، چندان آشنا نبود و فرزند حلاوت شهد بود، اما با مرارت کوه و بیابان خو گرفت. به کار جبهه دلبسته بود و آن را درمان درد پنهان خویش دانست، جبهه آب گوارا بود که عطش او را، فرو می نشاند. در مواقع مختلف چون عملیات کربلای ۵،۴، بیت المقدس ۳ و … دلدادگی به کار جبهه را نشان داد.

در مدید روزهای جنگ، آبدیده تر می شد. در هر روز، تجربه ای سالیانه می اندوخت. شیفتگی و اخلاص را، پشتوانه می ساخت و به پیش می رفت. قادر بود كه از لحظه لحظه های در نبرد، بیاموزد و آن را، ذخیره خویش قرار می داد. فرماندهی را با همراهی می آمیخت و در این مسیر، خاطره ها برجای می گذاشت. در عملیات بیت المقدس ۳، شرکت داشت.

او تکلیف خویش را، یافته بود و در ره ایفای آن، اغماض و مداهنت نداشت. از آن کسان نبود که اندیشه معیشت را، مایه غفلت سازد و نیز، از آن کسان بدور بود که عنوان جنگ را، رخوت و تعطیل امور پندارد. همت داشت که تکلیف را، در شرایط مختلف بجوید و وسوسه دل را به کناری زند و با فطرت پاک، ره طلب کند و به انجام رساند. در زمینه های عملیات کربلای 4، دوستانش به جبهه اعزام شدند و این در شرایطی نبود که امکان شرعی آن را داشته باشد. محذوراتی داشت که می باید به آن توجه می کرد. در آن وضعیت، كف نفس نمود و از همراهی، خودداری کرد. با آن که حضور در جمع دوستان در جبهه، جاذبه ها داشت و فراق از آنان، تلخ کامی به جا می گذاشت، اما او از این جاذبه ها خویش را محفوظ نگاه داشت

این سخن، گزاف نبود. درد غربت را، در حجره خویش، می چشید و چون شهد، گوارایش بود. او جهت تکلیف، مانده بود و از آن، دلتنگی نداشت. آن گاه که زمینه حضور یافت، سر از پای نشناخت و عازم منطقه شد. با آن که دوستانش، روزهای بسیار منتظر عملیات بودند اما او به موقع رسید. قبل از آغاز، در منطقه حاضر شد و از شرکت در عملیات کربلای 4 بهره مند گردید.

اوج سعادت

علی، طریق شهادت را آرمان خویش می داشت. مرگ در بستر را، حقیر می شمرد و در آن گریخت. از حقارت آرزوهای کوچک دنیای کوچک تر، مطلع بود و در سودای افق بلند، شب از روز نمی شناخت. در راز و نیازها، آن را خواست و در سرعت وصول به آن اصرار کرد. آنذگاه که به زیارت عمره شتافت آن را طلب نمود.

این علاقه قلبی، در او پایدار ماند. حوادث و وقایع روزهای پایانی جنگ، دل او را می فشرد. پس از قبول قطعنامه و ادامه تجاوز دشمن سر از پا نشناخت و عزم جبهه کرد. در آن مقر، چون شیفتگان بود. به کوی معشوق روان بود و از آن دلشاد. از خداوند شهادت در آن سفر را می طلبید.

او در منطقه، حضور یافت و روزهای آخر تجاوز خصم، با خفت دشمن به پایان رسید. آنان که طمع روزهای اول جنگ را، برداشتند و از چندین عقب نشینی ماه های اول سال ۶۷، دلخوش بودند. با مقاومت همه جانبه مواجه شدند. امواج نیروهای انسانی امت، نشان داد که آن خیالات، نقش برآبند. حضور گسترده امت در آن مقطع (که به امداد پیام امام در قبول قطعنامه پدید آمد) از ارج بسیار بهره مند بود و شهدا پس از قبول قطعنامه قدر والا دارند. حاضران جنگ و شهیدان پس از قبول قطعنامه، پاسدار عزت و استقلال مكتب شدند. اگر آن حضور و ایثار نبود. ختم جنگ سرنوشتی تلخ بار می یافت.

در چنین احوال، علی به حضور در جبهه توفیق یافت و در نهایت، در عصرگاه جمعه 67/5/14 با ترکش خمپاره، به دیدار معبود شتافت. در آخرین روزهای جبهه و جنگ، در دفتر شهادت نام او، ثبت شد. در نهانی ترین لحظات بسته شدن یک فصل از این دفتر، نام او جلوه گری دارد. گويا می دانست که باید قدر این آخرین روزها و لحظات را، دانست و از آن توشه برگرفت تا مباد، درد ماندن سالیان دور، در جان و روان بماند و ره درمان، نیابد.


دیدگاه شما

امام و شهدا

رسانه‌ها و مطبوعات خارجی بیانات امروز رهبر معظم انقلاب اسلامی را درباره جنایات جنگی رژیم صهیونیستی در غزه و هشدار ایشان درباره «بی‌تاب کردن» ناگزیر ملل مسلمان و نیروهای مقاومت از وضع موجود مورد توجه قرار دادند.

به گزارش ایسنا، سخنان امروز حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار حدود هزار نفر از نخبگان و استعدادهای برتر علمی کشور درباره جنگ غزه و جنایات جنگی رژیم صهیونیستی مورد توجه رسانه‌ها و مطبوعات خارجی قرار گرفت که در ادامه به مواردی از آن‌ها اشاره می‌شود.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات امروزشان قضایای جاری فلسطین را جنایت عیان رژیم صهیونیستی و نسل‌کشی آشکار در مقابل چشم همه جهانیان خواندند و گفتند: اعتراض مسئولان برخی کشورها در مکالمات خود با مسئولان ما این بوده که چرا فلسطینی‌ها غیرنظامیان را کشته‌اند؟ این حرف خلاف واقع است چرا که ساکنان شهرک‌ها غیرنظامی نیستند و مسلح هستند ولی با حتی فرض غیرنظامی بودن، چه تعداد از آنها کشته شدند و چه تعداد از غیرنظامیان فلسطینی این روزها به شهادت رسیده‌اند؟
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: رژیم غاصب صد برابر آن تعداد، یعنی چند هزار زن و بچه و پیر و جوان غیرنظامی را در این چند روز کشته است و با بمباران مراکز پر جمعیت و ساختمان‌هایی که می‌داند محل سکونت غیرنظامیان است، جلوی چشم مردم دنیا در حال جنایت است.

تا آسمان عشق

بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ﴿٢﴾ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾

ادب عاشقی

سراپا وسعت دریا گرفتند

همان مردان که در دل جا گرفتند

تمام خاطرات سبزشان ماند

به بام آسمان مأوا گرفتند

به دوش ما چه ماند اى دل، که وقتی

خدا را شاهدى تنها گرفتند

چه شد اى دل، که در این راه رفته‏

جواز وصل را بى ما گرفتند

مگر مردان غریبى میپسندند

غریبانه ره دریا گرفتند!

 

دبیرخانه شهدای دانشجو
تعداد شهدا
۳۰۵۸ شهید
آخرین مطالب
نظرات
بایگانی نظرات

Printed from: http://shahidedanesh.ir/27150/

Scan to visit this page: