در یکی از نیمه شب های اسفند ماه سال1342 در خانه پدر بزرگ پا به عرصه ی وجود نهاد و بنا بر وصیت پدر بزرگ که در خواب دیده بود خداوند نوه ی پسری رل به او کرامت می کند نامش را ابراهیم نهادند. با اولین استاد مرحوم نیرزاده نوری در دبستان نیکان کلاس اول ابتدایی را آغاز نمود به این استاد علاقه شدیدی داشت و تا دانشگاه موفقیت های خود را مرهون حسن نیت و تلاش آن مرحوم می دانست. دوران های دبستان راهنمایی و دبیرستان را در همان موسسه نیکان با موفقیت پشت سر گذاشت درتمام مدت تعطیل دانشگاه در خدمت انقلاب بود و برای اولین بار در همان ایام بود که در جبهه ترکش به پای چپش اصابت کرد و مدتی او را به بیمارستان بستری نمود. به محض بازگشایی دانشگاه ها در کنکور سراسری شرکت و در رشته ی دندان پزشکی دانشگاه شهید بهشتی به تحصیل پرداخت. در سال دوم تحصیلات دانشگاهی بود که به دلیل فرمان امام خمینی به جبهه شتافت. او از کودکی ردحی حساس داشت و برای محرومین دلسوزی می کرد در سادگی می زیست و از آن چه داشت نیز به نفع مستمندان می گذشت. به استادان خود عشق می ورزید و از نظر درس و اخلاق در مدرسه ممتاز بود و اهتمام فراوان به کمک به هم کلاسی ها و دوستان داشت از نفاق و دورویی رنج می برد و در کار دین جلو بود چنان چه در همان دوران تحصیل خمس پس انداز مختصر خویش را می پرداخت. در دوران انقلاب نقش موثر در پخش اعلامیه های امام داشت و مسجد قبا پایگاه مبارراتی او و یارانش بود به انقلاب و رهبر عشق می ورزید در نماز جماعت و هرجا قدم خیری برداشته می شد شرکت داشت و در دوران دانشجویی تلاش بسیار در اسلامی کردن جو دانشکده داشت. روح عبادت و بندگی پیوسته در او کمال می یافت در آخرین شب های زندگی در میان تمام فعالیت ها و تلاش های دیگرش در جبهه از تاخیر نماز شب ها شکایت و اظهار تاسف می کند. در همه جا برای خدمت به مستضعفین آماده بود. زمانی که دانشگاه ها تعطیل بود مدتی به معلمی روی آورد اما وقتی خواستند او را به مدرسه ای برای تدریس بفرستند اشک در چشمانش حلقه زد و در خواست تدریس در مدرسه ای محروم تر را نموده بود. به این ترتیب بود که در دورترین نقطه منطقه محروم ترین مدرسه را انتخاب کرده بود در خلال تعطیلی دانشکده یکی دوبار در جهاد ثبت نام کرده تابستان را با جهاد کار می کرد. شب ها با رفقای دوران دبیرستان در درمانگاه هویزه به وضعیت مریضان رسیدگی می کرد و هنگامی که رژیم عراق در جنگ از بمب های شیمیایی استفاده نموده برای کمک به مجروحین این بمب ها را بیمارستان نظام آباد رفت. ابراهیم آنی قرار نداشت چنان چه اگر هم از کارهای معلول فراغت می یافت اوقات را به کمک به پدر و مادر یا وضعیت درس خواهرش می گذراند. پس از اعلام پیام امام مبنی بر این که هر کس می تواند به جبهه برود و هر کس می تواند پشت جبهه خدمت کند، به سپاه رفت و پس از پافشازی زیاد موافقت سپاه را برای خدمت در بخش پزشکی کسب نمود و در آغاز سال ۶۵ در ۲۰/۱/۶۵ عازم جبهه شد. ابراهیم همیشه هرجا کمبودی می دید اولین داوطلب بود و در جبهه نیز مدتی در بخش نواحی تا سمت مربی گری غواصی و سپس در جبهه فکه به عنوان آر پی جی زن خدمت می کند در همین جبهه در شب حمله در درگیری نزدیک با دشمن در ۱۳/۲/۶۵ به شهادت می رسد.
ایشان ورزشکار بودند و در رشته غریق نجات فعالیت داشتند.