قسمتی از وصیتنامه
خدایا دوست دارم دست نداشته باشم تا در مقابل ابوالفضل العباس شرمنده نباشم و دوست دارم سر نداشته باشم تا در مقابل حسین (ع) شرمنده نباشم و دوست دارم پا نداشته باشم تا در مقابل جانبازان شرمنده نباشم و دوست دارم بدنم تکه تکه شود تا در مقابل مفقودین ایران شرمنده نباشم .مادر جان تو خود شاهدی که من سالهاست در انتظار مرگی هستم که این مرگ برای شما و هم برای خود باعث افتخار باشد.داغ فرزند سخت است اما شما وظیفه خود را انجام داده اید چرا که هر چیز خمسی دارد و خمس خانه شما من بودم .پس شما فقط خمس دادید. دیگر ناراحتی ندارد .از خداوند برای شما صبر خواستارم . جوانان ما حق دارند که در مورد شهید شدن و شهادت عاشق باشند این راهی است که باید پیمود و سفری است که باید رفت چه بهتر که در حال خدمت به اسلام وامت شریف اسلامی شربت شهادت نوشیدن وبا سرافرازی به لقا ء حق رسیدن واین همان است که اولیا ء الله آرزو می کردند و از خداوند بزرگ در مناجات خود طلب می نمودند . من و دوستان با آگاهی کامل از شرایط جبهه و با انتخاب خودمان به جبهه رفته ایم ،اگر خدا قبول کند ، ولی ما بر خلاف بعضی از گفته ها برای جاه و مقام به جبهه نرفته ایم، ما برای یاری فرزند حسین (ع) امام عزیز و برای اینکه حسین (ع) بگوییم که اگر ما در آن زمان نبودیم تو را یاری کنیم در این زمان اگر خدا قبول کند برای فرزندت به جبهه آمده ایم . شرمنده ام  از امت و امام عزیز که نتوانسته ام بیشتر از این خدمتی انجام دهم