شهید دانشجوی جهادگر غلامحسین احمدی
نام پدر: اسدالله
تاریخ تولد:بهمن 1336
محل تولد:اصفهان
رشته تحصیلی:مهندسی برق
نام دانشگاه:صنعتی امیرکبیر
تاریخ شهادت: 11 آبان 1361
محل شهادت:
عملیات: فتح المبین
زندگينامه شهید
ایشان در بهمن ماه سال 1336 در خانواده ای مذهبی و متوسط در شهر اصفهان چشم به جهان گشود.دوران آموزش متوسطه را در دبيرستان ادب اصفهان گذراند و در آنجا با مسايل سياسی آشنا شد. تعبد و تفکر و دقت و مراقبت در انجام فرايض از خصايص بارز او بود.
در سال 1355 در رشتة برق(الکترونيک) دانشگاه صنعتی اميرکبير پذیرفته شد و در آنجا فعاليت خود را در زمينه های سياسی و مذهبی بيشتر کرد. به طوری که در جريانات سياسی عليه نظام پهلوی و با شروع حرکت توفنده انقلاب اسلامی، شهيد بزرگوار در صحنه های سياسی حضوری فعال داشت.
در سال 1359 به عضويت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اصفهان در آمد. پس از مدتی رهسپار کردستان شد تا در آنجا از انقلاب دفاع نمايد.
پس از شروع عمليات فتح المبين، شهيد غلامحسين احمدی، مدام در جبهه بود. در عمليات بيت المقدس، محمد، برادر غلامحسين به شهادت رسيد.
شهادت محمد تأثير عمده ای بر غلامحسين گذاشت. قبل از شروع عمليات محرم، شهيد احمدی مسئوليت خود در واحد زرهی را به پايان رساند و به گروه خط شکن عملیات فتح المبین پيوست. در شب حمله گروه خط شکن پس از عبور از مواضع تعیین شده، با طغيان آب رودخانه در مسير راه مواجه می شوند و لذا نمی توانند به ياری گروههايي بشتابند که از شب حرکت کرده بودند. از اين گروه خط شکن عده ای زخمی و عده ای نيز شهيد می شوند. سرانجام غلامحسين پس از نبرد قهرمانانه و انهدام چندين سنگر سلاح سنگين دشمن از ناحيه سر مورد اصابت تير دشمن واقع می شود و به فیض شهادت نايل می گردد.
ذوق ادبی و عارفانه در يادداشتهای اين شهيد مشهود است:
شهادت شکستن همه بندهای دنيوی و گريختن از قفس تن و پرواز به سوی ملکوت و گريختن از هياهوی ماديات و شناور شدن در عالم معنويت است.
يا رب نظر بيفکن بر حال عاشق زار ورد زبان او شد، يا رب کجايي ای يار
از رحمتت ببخشا بر عشق آتشينم یا نارشو سلامت بر او که من شدم يار
تاب درون، تودانی بی نامه نامه خوانی با عاشق چون منی کی می شود کسی يار
چشم دل،دوربين و دل،قطب نمای من است پس به پيش تا پيروزی سپاه حق…
از دست نوشته های شهید
بسم رب الشهداء و الصدیقین
از کدامین جام نوشیده بود ؟مست کدامین شراب بود که اینچنین فارغ از جهان ،کوهها و بیابان ها و صحراها را درنوردید و به جستجوی معشوق خویش فریاد برآورد. آن مجنون صحراهای جنون، آن تیشه در دست، آن فرهاد، روی کدامین لیلی، کدامین شیرین را دیده بود که چشم برلیلاهای عالم فروبست،همه شیرینی های دنیا را به هیچ انگاشت و شیرینی شربت شهادت را برگزید. لیلای خود را در میان خاکریزها، پشت سنگرهها، روی میدان مین و میان نیزارها جستجو کرد و مجنون وار لیلای شهادت را در آغوش گرفت. نه مجنون که مجنون شرم می کند از چشم های دریاییش، نه فرهاد که فرهاد کوهکن خورد می شود، می شکند در وسطوت بیستون چشمانش…
“ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص”
به نام خدا و سلام بر پیامبر و خاندان او و باسلام و درود بر نایب بر حقش و با درود بر شهیدان انقلاب که زمینه قیام و فرج ملایمان را نزدیک ساختند و ما را در اندوه فراقشان قرار دادند :
ای دولت ز شهر ما تو رخت سفر بستی ما تلخ شدیم و تو در کام شکر رفتی
نوری که بدان برد جان از قفس قالب در تو نظری کن او در نور نظر رفتی