شهید مدافع حرم احمد قاسمی کرانی
شهید مدافع حرم احمد قاسمی کرانی


۱۶ آذرماه ۱۳۹۴

تاریخ تولد: 1362

محل تولد: روستای کران

تاریخ شهادت: 1394/9/16

محل شهادت: حلب

وضعیت تأهل: مجرد

تعداد فرزندان: 17

تحصیلات: کارشناسی ارشد مکانیک

زندگینامه

قاسمی کرانی فرزند حاج دلاور متولد دوم اردیبهشت سال 1369 در روستای کران از توابع شهرستان فارسان همزمان با ولادت  رسول اکرم(ص) متولد شد. ایشان دوران دبستان خود را در روستای کران و پس از مهاجرت خانواده به شهرکرد سال سوم راهنمایی را در مدرسه شهید معلم شهرکرد و سال اول دبیرستان را در مدرسه شهید استکی شهرکرد سپری کرد و پس از آن هنرستان سید احمد خمینی در رشته مکانیک مشغول به تحصیل شد و دیپلم خود را از آنجا دریافت کرد.ایشان یک سال را نیز در پیش دانشگاهی فرهنگ در رشته ریاضی گذراند تا بتواند در مقاطع بالاتر در دوره کارشناسی شرکت کند وسال بعد در دانشگاه آزاد شهر مجلسی در رشته مهندسی مکانیک گرایش سیالات مشغول به تحصیل شد و از این دانشگاه مدرک کارشناسی خود را اخذ نمود و بعد از گذراندن دوران سربازی در تهران و شهرستان شوشتر در رشته دانشگاهی خود درمقطع کارشناسی ارشد در سه حوزه دانشگاهی مازندران،شیراز و اصفهان قبول شد که در دانشگاه شیراز ثبت نام کرد و قرار بود در بهمن ماه امسال(1394) در این دانشگاه مشغول به تحصیل شود و با اختیار کامل و علاقه بسیار ترجیح داد که با رفتن به خوزستان و ثبت نام جهت اعزام به سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) جان با ارزش خود را فدا کند

سوریه

با توجه به فراخوان برای اعزام مردمی در خوزستان و در جبهه های حق علیه باطل و مبارزه با گروهک های تکفیری داعشی در کشور سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) در شهریور ماه سال 1394 اعلام آمادگی میکند و پس از پیگیری های لازم از آنجا که استان چهار محال و بختیاری امکان اعزام نیرو های بسیج مردمی را نداشته و از استان اصفهان هم موفق به اعزام نمی شود لذا با همکاری و همیاری نیروی سپاه خوزستان آموزش های لازم را جهت ماموریت خارج از کشور در گردان فتح شهرستان بهبهان در مهرماه سال 1394 از جمله آموزش های تاکتیکی با سلاح را کسب نموده و پس از تایید صلاحیت از رده های امنیتی در تیپ دوم تکاور امام حسن مجتبی(ص) قرار گرفت . اول آبان ماه در یک آموزش تخصصی توسط نیرو های تکاور و صابرین جزء نیرو های تخصصی و اصلی تیپ تکاور امام حسن مجتبی قرار گرفت و در رسته آر پی چی زن گردان امام حسین در سحرگاه 25 آبان ماه 94 به تهران و از آنجا به سوریه اعزام شد . که پس از چند روز مبارزه در اطراف شهر حلب در منطقه عملیاتی زیتان در باز پس گیری روستا های اطراف لازقیه ، شانزدهم آذرماه 1394 در پیشروی دسته هجومی گردان امام حسین (ع) بر اثرگلوله گروهک های تکفیری داعش به جناح پهلوی سمت چپ به شهادت رسید . پیکر این مدافع حرم پس از تشییع باشکوهی که انجام گرفت در گلزار شهدا زادگاهش به خاک سپرده شد.

ماه محرم بود و احمد تازه در مقطع فوق لیسانس در دانشگاه شیراز قبول شده بود. روز اول برای درس به دانشگاه رفت و فردای آن روز برگشت. همه ما تعجب کردیم. از احمد پرسیدم: مادر مگر دانشگاه نداشتی؟ گفت: نه، برای ترم بعد ثبت نام کردم. دوستم در یک شرکت مهندسی اهواز برایم کار پیدا کرده و الان آمدم تا برای کار به اهواز بروم. با گفتن این جملات احمد، یک دلشوره عجیبی در دلم افتاد مدام به او می‌گفتم اگه جای خوبی نداری، اگه دوستانت خوب نیستند راضی نیستم بروی، می‌گفت نه مادر دوست و جای خوبی در اهواز دارم خاطرت جمع باشد.

احمد خداحافظی کرد و به اهواز رفت. منم باور کرده بودم که برای کار رفته. بعد از چند روز با او تماس گرفتم و گفتم: مادرجان کارت خوبه؟ مهندسیت را گرفتی؟ احمد گفت: نه مادر این کار به درد من نمی‌خورد داریم با بچه‌ها آماده می‌شویم که برای زائران امام حسین(ع) در مسیر پیاده‌روی کربلا موکب بزنیم و به زوار خدمت‌رسانی کنیم.

‌آن دلشوره باز به سراغم آمد و به احمد گفتم نه مادر تنها نرو بیا همه با هم به زیارت امام حسین(ع) می‌رویم. هرچه اصرار کردم قبول نکرد و گفت نه مادر امسال من می‌روم و سال بعد دوباره همه با هم می‌رویم.

من از برنامه‌های او خبر نداشتم و بعد از شهادتش فهمیدم که جریان را برای برادرش که کارمند نیروی انتظامی بود تعریف کرد و او از همه جریان اطلاع داشت. او می‌دانست که احمد به شهرستان بهبهان اهواز رفته بود تا دوره آموزشی‌اش را تکمیل کند نه برای کار در شرکت و حتی می‌دانست به سوریه اعزام شده نه کربلا.

زمانی که به سوریه رسیده بود با من تماس گرفت و گفت: مادر اینجا موبایلمان آنتن نمی‌دهد من خودم با شما تماس می‌گیرم و هر روز با من تماس می‌گرفت و من می‌گفتم اگه در موکب‌ها هستی چرا در تلوزیون نمی‌بینمت؟ می‌گفت ما پشت صحنه کار می‌کنیم و بچه‌ها داخل موکب هستند به‌خاطر همین شما ما را نمی‌بینی. می‌گفتم احمد جان برای ۲۸ صفر حتماً بیا آن روز دیگه همه مسافرا برمی‌گردن شما هم بیا قول داد که برای ۲۸ صفر بیاید؛ او به قولش عمل کرد و در روز شهادت حضرت رسول(ص) به خاک سپردیمش.

در رابطه با خصوصیات اخلاقی پسرتان بیان کنید.

هیچ‌گاه به هیچ کاری نه نمی‌گفت. حتی اگر در سخت‌‍ترین شرایط سخت‌ترین کار را از او می‌خواستیم بدون معطلی برایمان انجام می‌داد. همیشه در خدمت اعضای خانواده بود و به همه کمک می‌کرد.

احمد با قرآن انس و رابطه خوبی داشت. هر شب در منزلمان همه با هم دعا می‌خواندیم که احمد از همه ما بلندتر می‌خواند. از بچگی در بسیج و مسجد دو معصوم(ع) شهرکرد فعالیت می‌کرد. دوستانش بعد از شهادتش می‌گفتند که در سوریه نیز شب‌ها تا صبح بیدار و مشغول قرآن و دعا خواندن و مدام در حال ذکر گفتن و صحبت کردن با خدا بود.

به شهیدان علاقه خاصی داشت و هر بار که از کنار مزار شهدا رد می‌شد تا کمر خم می‌شد و به شهدا و امام سلام می‌داد. در پایگاه بسیج و مسجد با جوانان محل همیشه به منازل شهدا می‌رفت.

الگوی شهید احمد کدام یک از ائمه بود؟

همیشه آرزو داشت که سرباز امام زمان(عج) شود. در کارهایش دقت می‌کرد تا کاری را انجام دهد که رضایت امام زمان(عج) در آن باشد. خاطره‌ایی از شهید که برای ما جوانان الگو باشد برایمان تعریف کنید.رئیس دانشگاه‌شان بعد از شهادتش این خاطره را برای ما گفت. او می‌گفت: ما دردانشگاه نهایتاً ۲۰۰ نفر را می‌شناسیم و با آنها دوست هستیم اما شهید احمد با کل دانشگاه رفیق بود. تلاشش این بود که همه دانشجویان را جذب بسیج کند. حتی افرادی که ظاهری مناسب برای بسیجی شدن نداشتند را جذب بسیج می‌کرد. روزی یکی از همین بچه‌ها را با طرح دوستی جذب کرده بود که این شخص پرونده را برای امضاء به دفتر ما آورد من با جذب او مخالفت کردم. چند دقیقه بعد شهید احمد پرونده دانشجو را محکم روی میز من زد و با فریاد گفت این پرونده را امضاء کنید. چرا مانع جذب بچه‌ها در بسیج می‌شوید؟

من به او گفتم احمدجان این افراد برای بسیج خوب نیستند. گفت اتفاقاً افرادی مثل شما باعث ناباب شدن این بچه‌ها می‌شوید اگر اجازه دهید جذب بسیج شوند خودشان اصلاح می‌شوند. من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم و پرونده را امضاء کردم.

با این صحبت‌های رئیس دانشگاه تازه فهمیدم که فرزندم چقدر به‌ فکر بسیج و اسلام بود.

روزی فکرش را می‌کردید که مادر شهید شوید؟نه به تنها چیزی که فکر نمی‌کردم همین بود. همیشه احمد می‌گفت مادر، من روزی شهید می‌شوم. اما من می‌گفتم نه، یک روز من می‌روم کربلا اونجا شهید می‌شوم و همه شما فرزند شهید می‌شوید.

این فیض عظیم شهادت ه‌تربیت صحیح شما بوده. او را چگونه تربیت کردید؟پدر فرزندانم بیشتر در کشور کویت مشغول کار بود و هر سه ماه چند روزی می‌آمد و باز می‌رفت و من با این بچه‌ها می‌ماندم. شب‌های ماه رمضان همه را برای سحر بیدار می‌کرد و همه با هم سر سفره می‌نشستیم و فردا روزه می‌گرفتیم. بچه‌های کوچک‌تر تا ظهر و بقیه هم کامل روزه می‌گرفتیم.

شب نیز همه را جمع می‌کردم برای خواندن نماز جماعت به مسجد می‌رفتیم. با توجه به دستورات ائمه(ع) و خداوند به گونه‌ای تربیت‌شان کردم که از زمان کودکی تا به‌حال با کسی دعوا نکردند و سخن ناسزایی از دهانشان خارج نشده است. البته برای کارهای خیر از اهل محل سبقت می‌گرفتند.

توصیه تربیتی شما به مادران جوان امروز چیست؟بچه‌هایشان را با دستورات ائمه(ع) و امامان تربیت کنند تا فرزندانشان در هر سنی برای همسالانشان الگو باشند. فرزندان من هم در خانه و هم در بیرون از منزل آرام و بی‌دردسر بودند زیراکه فقط دستورات ائمه(ع) را گوش می‌داند و کارهایی که گفته بودند را انجام می‌داند.

یک توصیه نیز به ما جوانان برای دفاع از ولایت فقیه بیان کنید.ولایت فقیه و مقام معظم رهبری بزرگ ما و جامعه اسلامی است. بر همه ما واجب است که همیشه از ایشان اطاعت کنیم و نگذاریم حتی یک لحظه ایشان تنها بماند. مادران باید فرزندانشان را به‌گونه‌ایی تربیت کنند که جانشان را هم فدای ولایت کنند وهمیشه در همه صحنه‌های نظامی و دفاعی حاضر شوند.

شهید احمد در همه زمینه‌های جهادی، بسیج و حتی هلال احمر فعالیت می‌کرد و اولین شهید هلال احمر در استان چهارمحال و بختیاری بود.

هرگاه دلتنگ پسرتان می‌شوید چه می‌کنید؟هیچ کاری این دلتنگی ما را کم نمی‌کند. هرگاه که خیلی دلتنگ می‌شوم فقط با او صحبت می‌کنم. از او گلایه می‌کنم که چرا به من نگفتی به سوریه می‌روی. در آخر هم می‌گویم عباس زینبی تو، سرباز زینبی تو، جانباز زینبی تو و با این الفاظ خودم را آرام می‌کنم.

در زندگی و یا در خانه حضور معنویش را احساس می‌کنید؟بله، گاهی که موقع نماز شب خواب می‌مانم احساس می‌کنم کسی به پایم ضربه می‌زند بیدار می‌شوم کسی را نمی‌بینم. یا گاهی در منزل نشستم صدایش در گوشم می‌پیچد که می‌گوید مادر… وقتی اطرافم را نگاه می‌کنم کسی را پیدا نمی‌کنم.

سخن پایانی شما چیست؟

از همه مردم چهارمحال و بختیاری تشکر می‌کنم که برای تشییع جنازه پسرم از همه جا آمدند و پسرم را باشکوه به گلزار بردند. البته شهید برای من نبود برای همه مردم است. امیدوارم خداوند به همه مردم اجر و ثوابی بسیار بدهد و پیروزی و سربلندی را برای مملکتم خواستارم.

در ادامه این گزارش گفت‌وگویی کوتاه در رابطه با جزئیات و نحوه شهدات این شهید با خواهر‌ شهید قاسمی داشتیم. که در ادامه مشاهد می‌کنید.

از نحوه شهادت این شهید برایمان بگویید.

یکی از همرزمان برادرم بعد از شهادتش برایمان تعریف می‌کرد که در منطقه پلی بوده که چند نفری داوطلب از روی پل رد می‌شدند که در صورت امن بودن پل کل نیروها رد شوند. در ابتدا تعدادی روی پل رفتیم تا نیمه‌های راه که رفتیم چند نفری ترسیدند و برگشتند اما فرمانده، دامادش و شهید احمد جزء افرادی بودند که تا آخر شب روی پل ایستادند تا در تاریکی شب مسیر را طی کنند تا در معرض دید تک‌تیراندازهای دشمن قرار نگیرند. پل را پشت سر گذاشتیم موبایل را با چفیه پوشانیدم که نورش ما را لو ندهد و به دوستان اطلاع دادیم که محل امن است بیایید.

بعد از ارسال پیام به راه ادامه دادیم تا درجایی امن بمانیم که دوستان برسند اما از ساختمان‌های اطراف پل ما را دیدند و تک‌تیراندازها به طرفمان شلیک کردند تیر به احمد خورد و ایشان به فیض شهادت رسیده بود.

شما چطور متوجه شهادتش شدید؟

خواهر کوچک‌ترم که آن موقع هنوز مجرد بود در همین خانه با مادرم زندگی می‌کرد. نیمه شب بود که مادرم از خواب می‌پرد و هراسان به حیاط می‌رود. خواهر دنبال او می‌دود می‌گوید چی شده؟ مادرم می‌گوید: صدای بمب آمد. انگار چیزی منفجر شد و در حیاط دنبال صدا می‌گشت. خواهرم با تلاش بسیاری او را آرام کرده بود. اما بعداً متوجه شدیم که همان لحظه که مادرم از خواب پریده برادرم تیر خورده و مادرم صدایش را در خواب شنیده بود.

برادرم صاحب اختراع ملی برای صرفه‌جویی از مصرف آب نیز بود. قبل اعزامشان بر روی این اختراع کار کرده بود و همیشه می‌گفت اگر این دستگاه اختراع شود آب کمتر اسراف شده و به کمک این دستگاه آب از استان اصفهان به استان یزد هم می‌رسد و مشکل کم‌آبی برطرف می‌شود. در سوریه نیز پیگیری‌هایش ادامه داشت اما دیگر فرصت ثبت اختراعش را پیدا نکرد.

یادآور می‌شود، این شهید بزرگوار وصیت‌نامه‌اش را در سوریه نوشته است که متأسفانه هنوز دفترچه آن به دست خانواده‌اش نرسیده است.


دیدگاه شما

امام و شهدا

رسانه‌ها و مطبوعات خارجی بیانات امروز رهبر معظم انقلاب اسلامی را درباره جنایات جنگی رژیم صهیونیستی در غزه و هشدار ایشان درباره «بی‌تاب کردن» ناگزیر ملل مسلمان و نیروهای مقاومت از وضع موجود مورد توجه قرار دادند.

به گزارش ایسنا، سخنان امروز حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار حدود هزار نفر از نخبگان و استعدادهای برتر علمی کشور درباره جنگ غزه و جنایات جنگی رژیم صهیونیستی مورد توجه رسانه‌ها و مطبوعات خارجی قرار گرفت که در ادامه به مواردی از آن‌ها اشاره می‌شود.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات امروزشان قضایای جاری فلسطین را جنایت عیان رژیم صهیونیستی و نسل‌کشی آشکار در مقابل چشم همه جهانیان خواندند و گفتند: اعتراض مسئولان برخی کشورها در مکالمات خود با مسئولان ما این بوده که چرا فلسطینی‌ها غیرنظامیان را کشته‌اند؟ این حرف خلاف واقع است چرا که ساکنان شهرک‌ها غیرنظامی نیستند و مسلح هستند ولی با حتی فرض غیرنظامی بودن، چه تعداد از آنها کشته شدند و چه تعداد از غیرنظامیان فلسطینی این روزها به شهادت رسیده‌اند؟
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: رژیم غاصب صد برابر آن تعداد، یعنی چند هزار زن و بچه و پیر و جوان غیرنظامی را در این چند روز کشته است و با بمباران مراکز پر جمعیت و ساختمان‌هایی که می‌داند محل سکونت غیرنظامیان است، جلوی چشم مردم دنیا در حال جنایت است.

تا آسمان عشق

بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ﴿٢﴾ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾

ادب عاشقی

سراپا وسعت دریا گرفتند

همان مردان که در دل جا گرفتند

تمام خاطرات سبزشان ماند

به بام آسمان مأوا گرفتند

به دوش ما چه ماند اى دل، که وقتی

خدا را شاهدى تنها گرفتند

چه شد اى دل، که در این راه رفته‏

جواز وصل را بى ما گرفتند

مگر مردان غریبى میپسندند

غریبانه ره دریا گرفتند!

 

دبیرخانه شهدای دانشجو
تعداد شهدا
۳۰۵۸ شهید
آخرین مطالب
نظرات
بایگانی نظرات

Printed from: http://shahidedanesh.ir/25697/

Scan to visit this page: