قاسمی کرانی فرزند حاج دلاور متولد دوم اردیبهشت سال 1369 در روستای کران از توابع شهرستان فارسان همزمان با ولادت رسول اکرم(ص) متولد شد. ایشان دوران دبستان خود را در روستای کران و پس از مهاجرت خانواده به شهرکرد سال سوم راهنمایی را در مدرسه شهید معلم شهرکرد و سال اول دبیرستان را در مدرسه شهید استکی شهرکرد سپری کرد و پس از آن هنرستان سید احمد خمینی در رشته مکانیک مشغول به تحصیل شد و دیپلم خود را از آنجا دریافت کرد.ایشان یک سال را نیز در پیش دانشگاهی فرهنگ در رشته ریاضی گذراند تا بتواند در مقاطع بالاتر در دوره کارشناسی شرکت کند وسال بعد در دانشگاه آزاد شهر مجلسی در رشته مهندسی مکانیک گرایش سیالات مشغول به تحصیل شد و از این دانشگاه مدرک کارشناسی خود را اخذ نمود و بعد از گذراندن دوران سربازی در تهران و شهرستان شوشتر در رشته دانشگاهی خود درمقطع کارشناسی ارشد در سه حوزه دانشگاهی مازندران،شیراز و اصفهان قبول شد که در دانشگاه شیراز ثبت نام کرد و قرار بود در بهمن ماه امسال(1394) در این دانشگاه مشغول به تحصیل شود و با اختیار کامل و علاقه بسیار ترجیح داد که با رفتن به خوزستان و ثبت نام جهت اعزام به سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) جان با ارزش خود را فدا کند
سوریه
با توجه به فراخوان برای اعزام مردمی در خوزستان و در جبهه های حق علیه باطل و مبارزه با گروهک های تکفیری داعشی در کشور سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) در شهریور ماه سال 1394 اعلام آمادگی میکند و پس از پیگیری های لازم از آنجا که استان چهار محال و بختیاری امکان اعزام نیرو های بسیج مردمی را نداشته و از استان اصفهان هم موفق به اعزام نمی شود لذا با همکاری و همیاری نیروی سپاه خوزستان آموزش های لازم را جهت ماموریت خارج از کشور در گردان فتح شهرستان بهبهان در مهرماه سال 1394 از جمله آموزش های تاکتیکی با سلاح را کسب نموده و پس از تایید صلاحیت از رده های امنیتی در تیپ دوم تکاور امام حسن مجتبی(ص) قرار گرفت . اول آبان ماه در یک آموزش تخصصی توسط نیرو های تکاور و صابرین جزء نیرو های تخصصی و اصلی تیپ تکاور امام حسن مجتبی قرار گرفت و در رسته آر پی چی زن گردان امام حسین در سحرگاه 25 آبان ماه 94 به تهران و از آنجا به سوریه اعزام شد . که پس از چند روز مبارزه در اطراف شهر حلب در منطقه عملیاتی زیتان در باز پس گیری روستا های اطراف لازقیه ، شانزدهم آذرماه 1394 در پیشروی دسته هجومی گردان امام حسین (ع) بر اثرگلوله گروهک های تکفیری داعش به جناح پهلوی سمت چپ به شهادت رسید . پیکر این مدافع حرم پس از تشییع باشکوهی که انجام گرفت در گلزار شهدا زادگاهش به خاک سپرده شد.
وصیت نامه
ماه محرم بود و احمد تازه در مقطع فوق لیسانس در دانشگاه شیراز قبول شده بود. روز اول برای درس به دانشگاه رفت و فردای آن روز برگشت. همه ما تعجب کردیم. از احمد پرسیدم: مادر مگر دانشگاه نداشتی؟ گفت: نه، برای ترم بعد ثبت نام کردم. دوستم در یک شرکت مهندسی اهواز برایم کار پیدا کرده و الان آمدم تا برای کار به اهواز بروم. با گفتن این جملات احمد، یک دلشوره عجیبی در دلم افتاد مدام به او میگفتم اگه جای خوبی نداری، اگه دوستانت خوب نیستند راضی نیستم بروی، میگفت نه مادر دوست و جای خوبی در اهواز دارم خاطرت جمع باشد.
احمد خداحافظی کرد و به اهواز رفت. منم باور کرده بودم که برای کار رفته. بعد از چند روز با او تماس گرفتم و گفتم: مادرجان کارت خوبه؟ مهندسیت را گرفتی؟ احمد گفت: نه مادر این کار به درد من نمیخورد داریم با بچهها آماده میشویم که برای زائران امام حسین(ع) در مسیر پیادهروی کربلا موکب بزنیم و به زوار خدمترسانی کنیم.
آن دلشوره باز به سراغم آمد و به احمد گفتم نه مادر تنها نرو بیا همه با هم به زیارت امام حسین(ع) میرویم. هرچه اصرار کردم قبول نکرد و گفت نه مادر امسال من میروم و سال بعد دوباره همه با هم میرویم.
من از برنامههای او خبر نداشتم و بعد از شهادتش فهمیدم که جریان را برای برادرش که کارمند نیروی انتظامی بود تعریف کرد و او از همه جریان اطلاع داشت. او میدانست که احمد به شهرستان بهبهان اهواز رفته بود تا دوره آموزشیاش را تکمیل کند نه برای کار در شرکت و حتی میدانست به سوریه اعزام شده نه کربلا.
زمانی که به سوریه رسیده بود با من تماس گرفت و گفت: مادر اینجا موبایلمان آنتن نمیدهد من خودم با شما تماس میگیرم و هر روز با من تماس میگرفت و من میگفتم اگه در موکبها هستی چرا در تلوزیون نمیبینمت؟ میگفت ما پشت صحنه کار میکنیم و بچهها داخل موکب هستند بهخاطر همین شما ما را نمیبینی. میگفتم احمد جان برای ۲۸ صفر حتماً بیا آن روز دیگه همه مسافرا برمیگردن شما هم بیا قول داد که برای ۲۸ صفر بیاید؛ او به قولش عمل کرد و در روز شهادت حضرت رسول(ص) به خاک سپردیمش.