شهید دانشجو منصور کاظمی
نام پدر : شریف
تاريخ تولد: 15 خرداد 1344
محل تولد: تهران
رشته تحصيلي: مکانیک
نام دانشگاه : تهران
تاريخ شهادت : 12 اسفند 1365
محل شهادت: شلمچه
عمليات:
زندگينامه شهید
شهيد منصور كاظمي در تاريخ 1344/3/15 در تهران به دنيا آمد. در سن هفت سالگي تحصيلات ابتدايي خود را در مدرسه عزيزي آغاز كرد و پس از اتمام دوران دبستان , ادامه تحصيلات خود را در مدرسه راهنمايي مفيد ادامه داد .
با اوجگيري قيام انقلاب اسلامي در سال 56 و ادامه آن ,وي با شركت در مجالس سخنراني ,مراسم راهپيمايي و تظاهرات عليه رژيم به وظيفه خود به عنوان مسلماني متعهد عمل مي نمود .از اين ميان مي توان شركت در سخنراني هاي مسجد اميرالمومنين (ع) مسجد قبا, و راهپيمائي 16 شهريور را نام برد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي همزمان با تحصيل در دبيرستان به فراگيري آموزش نظامي پرداخت و در اين ميان از پرداختن به مسائل اجتماعي و سياسي و مذهبي نيز غافل نبود وي در سال 62 در رشته رياضي فيزيك موفق به اخذ ديپلم شد و در امتحان ورودي دانشگاه , در همان سال در رشته مكانيك دانشكده فني دانشگاه تهران پذيرفته شد .وي همزمان با اشتغال به تحصيل در دانشگاه و شركت در ديگر فعاليتهاي اجتماعي در مدارس مختلف به امر تدريس نيز مي پرداخت .
در دوران آغاز جنگ تحميلي در سال 63 طي يك دوره يك ماهه عازم جبهه هاي جنوب شد .در آخرين اعزامش به جبهه در روز 65/11/27 روحش تشنه نوشيدن شربت وصال گرديد و شانزده روز بعد در سحرگاه سيزدهم اسفندماه به ديار باقي شتافت .
وصيتنامه شهید
پدر و مادرم,خدانگهدار ,من هم پيش دوستانم رفتم تا با آنها به زيارت اباعبدالله (ع) بروم و مبادا مرا با مردگان يكسان انگاريد.جسم من از ابتدا هم جسم بود ديگر هيچ و اگر چيزي بود روحم بود كه امروز بيشتر از هر روز احساس شادي مي كند و تنها تفاوتي كه حاصل شده است كه به خواست خدا جسم را ترك كرده ام و بالا رفته ام .
مولاي من! هرچه بيشتر تنها مي شوم و فكر مي كنم به تو علاقمند تر مي شوم پس مرا درياب و لحظه اي به خودم وامگذار.
خاطرات وآثار شهید
نوشته اي از شهيد منصور كاظمي
هرگز به من نگو كه شما ساده ايد .با اين سخنان روحاني شما را مي فريبند .اين همه خلوص را فطرت بيدار انساني نمي تواند در نظر بگيرد .كساني در اينجا هستند بكدام اميد از راحتي شب و روز خود در تهران صرف نظر كرده اند و به اينجا آمده اند؟!
شبهاي سرد اينجا را تحمل مي كنند و روزهاي گرم يا لااقل پر گرد و خاك .همه اين بچه ها اين چيزها را مي دانند پس چه چيزي آنها را اينجا مي كشاند اگر تحقيق كنيم هيچ جاذبه مادي در حمله و جبهه و جنگ نمي بينيم ولي آنچه اين موجود وحشي را تا اين حد مقبوليت مي بخشد جاذبه مادي نيست. اين جماعت جنگ را با فطرت خويش سازگار يافته اند .اين اصل مطلب است و همه آن .
من مي روم اما اگر زنده برنگشتم بياد محسن فاطمه(س) گريه كن و اگر سلاح دشمن قلبم را پاره پاره كرد بياد حسنش(ع) گريه كن و اگر تير بر تارك سرم خون و آن را به دو نيم كرد بياد شوي فاطمه گريه كن و اگر بدنم را پاره و له شده يافتي بياد حسينش(ع)گريه كن ولي اگر جسمم را ديگر هرگز نيافتي فقط بياد فاطمه(س) گريه كن كه من نيز بارها به ياد او گريه كردم و هميشه گريه خواهم كرد چون از او مظلومتر سراغ ندارم .
” اينك مي روم تا انتقام سيلي زهرا(س) را بگيرم.”
یک دیدگاه
” اينك مي روم تا انتقام سيلي زهرا(س) را بگيرم.”
این جمله شهید می کوبد بر دلم
چقدر زیباست…
یاد و راهتان همیشه جاوید و پایدار باد شهدا