شهید دانشجو عبدالرسول مروج تربتی
نام پدر: رجبعلي
تاريخ تولد: 26 خرداد 1335
محل تولد: تربت حيدريه
رشته تحصيلي: تاريخ
نام دانشگاه : تهران
تاريخ شهادت: 10 اردیبهشت 1361
محل شهادت: ام الرصاص عراق
عمليات: بيت المقدس
زندگينامه شهید
شهيد عبدالرسول مروج تربتي در سال 1335 در شهر تربت حيدريه چشم به جهان گشود . دوران تحصيل را تا اخذ مدرك ديپلم در همين شهر گذراند و پس از شركت در كنكور سراسري دانشگاه در رشته تاريخ دانشگاه تهران پذيرفته گرديد .
در كوران مبارزات مردمي عليه رژيم ستمشاهي، پا به پاي ساير جوانان و مردم غيور ايران در راهپيمائيها و تظاهرات حضور فعال داشت. در سال 58 موفق به اخذ دانشنامه كارشناسي در رشته تاريخ شد و به قصد ادامه تحصيل عزم سفر به خارج از كشور را نمود. اما مقدمات سفر طول كشيد بطوريكه شهريور ماه سال 59 فرا رسيد و ايشان حضور در جبهه را به سفر ترجيح داد و عازم جبهه هاي غرب منطقه گيلان غرب شد.
در پايان سال 60 به همراه تيپ خود به جبهه جنوب و خوزستان منتقل گرديد و در عمليات فتح المبين شركت داشت . در ارديبشهت ماه سال 61 پس از 14 ماه خدمت خالصانه در عمليات بيت المقدس شركت نموده و به همراه 8 نفر از همرزمانش به محاصره دشمن درآمدند . ناجوانمردان بعثي پس از محاكمه صحرايي صوري، او و همرزمانش را تيرباران كردند .
پيكر مطهرش در منطقه حميديه ،غرب كوه خوزستان در محل شهادتش زير تلي از خاك مدفون گرديد و بعد از 20 روز پس از پاكسازي پيدا شده و به تربت حيدريه منتقل گرديد و در ميان سيل عاشقان در بهشت عسگري تربت حيدريه به خاك سپرده شد.
وصيت نامه شهید
بسم ا… الرحمن الرحيم
مادر عزيزم: سلام
نمي خواستم هرگز چنين نامه اي را برايت بنويسم به همين دليل تا آخرين لحظات و روزهاي در گير شدنم بطور مستقيم در خط مقدم اين كار را نكردم اما از آنجا كه ممكن است براي هر يك از نفرات اينجا اتفاقي بيفتد لازم دانستم چند نكته را از داخل سنگر با شما در ميان بگذارم .
مادر خوبم از اينكه رسول پسرت را در راه ميهن از دست دادي مبادا ناراحت باشي چون من با آگاهي كامل به دفاع از انقلاب و جمهوري اسلامي ايران برخاستم.
از زحمات زيادي كه براي من كشيدي تا لحظه آخر عمرم قدرداني كرده، و دوست داشتم گوشه اي از آنرا ميتوانستم جبران كنم.
من چيزي ندارم بجز خوبي هايي كه در حقم كردي برايت بنويسم، همانطور كه مادران زيادي در طول چند سال اخير فرزندان خود را در راه انقلاب از دست داده اند و صبورانه و قهرمانانه تحمل كرده و با افتخار و استواري به زندگي در كنار ساير اعضاي خانواده ادامه داده اند مي خواهم كه تو هم چنين باشي.
مادر مهربانم مي داني كه رسولت ضمن درس خواندن و بعد از آن طي چهار سال گذشته، بخاطر تأمين هزينه هاي زندگي به كار مشغول بود. بجز آنچه در حد توانائيم بود تا كنون توانسته ام به خانواده ام كمك كنم مقداري هم پس انداز كردم يا وسايلي لازم تهيه كردم چون پولهاي من در بانك است بعد از انجام كارهاي قانونيش مي خواهم در اختيارت بگذارم كه قادر باشي هزينه ساير بچه ها را تأمين كني و به هر صورت ممكن كه صلاح باشد مصرف كني.
به يكايك برادرها،بچه ها، آبجي ها، همگي و همگي از كوچك و بزرگ و به همه اعضاء فاميل همه و همه از اينكه نام نمي برم بدين خاطر است كه نكند نام يكي از آنها اشتباهاَ از قلم بيافتد سلام مرا برسان به آبجي فائقه و فوزيه بگو مهرباني هاي آنها را از ياد نبردم.
حتماَ در اين شرايط نيز ياد همه آنها و بچه هاي نازنين و قشنگشان را در خاطر دارم. همه آن عزيزان را از طرف من ببوس بدين اميد كه ساير بچه ها و برادرها جاي خالي مرا برایتان پر كنند.
برادرهاي خوبم ضمن سلام به همگي شما بايد بگويم به درستي مي دانيد من به چه دليل به جبهه آمدم در شرايطي كه عامل امپرياليسم آمريكا به ميهن انقلابي ما حمله كرد وظيفه هر فرد و نيروي متفكر و متعهد به انقلاب بود كه به دفاع از ميهن انقلابي برخيزد و هر يك از طريقي اين وظيفه را به انجام برسانند و مي رسانند.
هم اكنون من دوش بدوش پاسداران و نيروهاي بسيج و همزمان ارتشي ام كه در رأس جبهه هستند عليه دشمن مشترك مي جنگم تا نابودي كامل او.
داداش علي اين زحمت را روي دستت مي گذارم كه بعد از انجام تشريفات قانوني مقدار پولي را كه در نتيجه چهار سال كاركردن پس انداز كردم در اختيار مامان قرار داده كه در تأمين هزينه زندگي خود و بچه ها تا حدودي دستش باز شود.
داداش مهدي عزيز: خيلي دوست داشتم بعد از مدتي نزديك سه سال دوري ببينمت چون من هم مثل ساير اعضاء خانواده خيلي دلم برايت تنگ شده است. انشاءالله در مرخصي نوبتي ام موفق به ديدارت بشوم و همچنين يك بار ديگر تمام فاميل را ببينم.
همانطور كه در چند مورد در يادداشتهاي روزانه ام نوشته ام و در اينجا اشاره شد من به جنگ عامل امپرياليسم جهاني به سركردگي آمريكا و به دفاع از انقلاب و ميهن برخاستم. و در همين جبهه در كنار من نيروهاي زيادي از داوطلبين كه در بسيج ثبت نام كرده و به اينجا آمده اند و سپاه پاسداران مي رزمند به آن اميد كه با اتحاد مشترك دشمن را از جبهه هاي داخلي و خارجي برانيم.
داداش رضا: هر چه نامه و عكس از مريم دارم كه همه داخل چمدان است آنها را گردآوري كرده كه بدست مريم برساني چون امانتهايي است از او پيش من. داداش مهدي: ضمن ابراز خوشحالي از اينكه موفق شدم در چند نوبت مرخصي بعد از مدتي طولاني تو را ببينم لازم دانستم كه برايت بنويسم.