شهید دانشجو خدمتی بیدگلی
نام پدر : سیف الله
تاريخ تولد: 1 خرداد 1338
محل تولد: آران و بیدگل
رشته تحصيلي: تاریخ
نام دانشگاه : اصفهان
تاريخ شهادت : 27 اسفند 1362
محل شهادت: جزیره مجنون
عمليات:
زندگی نامه شهید
شهید حسن خدمتی بیدگلی در سال 1338 در بیدگل کاشان به دنیا آمد.
در سال 54 دیپلم خود را در رشته ادبی دریافت کرد و مدتی در دانشسرا بود و سپس وارد دانشگاه شد. با اخذ فوق دیپلم ضمن تحصیل در دانشگاه به شغل شریف معلمی مشغول شد.
در سال 1360 ازدواج نمود و پس از بازگشایی دانشگاه مجددا مشغول تحصیل شد و در همین زمان صاحب فرزندی به نام ایمان شد و روزی که به جبهه می رفت ایمان 75 روز داشت.
ایشان در تاریخ 10 اسفند 1362 از طریق دانشگاه اصفهان همراه با تعدادی از دیگر دانشجویان عازم جبهه شد و در حوالی جزیره مجنون در تاریخ27 اسفند 1362به شهادت رسید .
وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدا و با سلام خدمت حضرت ختمی مرتبت محمد (ص) و ذریه پاک و گرامیش و حجت روی زمین و برپا دارنده عدل و درهم کوبنده ظلم و ظالمین، حضرت مهدی (عج) و سلام به ارواح پاک و طیبه شهدای اسلام و شهدای قبل از انقلاب، به خصوص حضرات آیات شهید آیت الله سعیدی و آیت الله غفاری و شهدای بعد از انقلاب، مخصوصا شهدای دفتر حزب جمهوری اسلامی به ویژه حضرت آیت الله بهشتی شهید مظلوم و شهدای معظم و گرامی و معلمان شهید باهنر و رجایی و شهدای جنگ تحمیلی به ویژه شهدای مفقود الاثر مخصوصا شهید عزیز مفقودالاثرمان سید اصغر مصطفوی و با سلام خدمت امت شهید پرور ایران و سلام بر خانواده گرامی و عزیزم.
انا لله و انا الیه راجعون
یکی از خصیصه های مکتب اسلام حرکت انسان است با هدف، حرکت از او شروع شده و به او ختم می گردد و انسان بیهوده و عبث آفریده نشده و این اصل جدا کننده مکتب اسلام و مکتب های مادی گری و انحرافی است. اصل معاد و اعتقاد به روز قیامت در وجود هر فرد مسلمان نهفته شده است.
پس چه بهتر که این بازگشت به سوی الله، بازگشتی پاک و عالی و بی پیرایه و مقدس باشد و چه مقامی دارد شهید که خداوندش را در حالتی بسیار روحانی ملاقات می کند. احساس مسئولیت کردن در هر شرایطی باعث نظم می گردد و باعث یک هماهنگی ایده آل می شود یک معلم، یک دانش آموز، یک روحانی، یک دانشجو، کارمند، کارگر و همه و همه اگر مسئولیت های خودشان را بدانند و به آن عمل کنند جامعه بسیار خوب خواهد شد .
اگر شما کمی فکر کنید و یا این که خودتان شخصا به جبهه ها آمده باشید این احساس مسئولیت را خیلی راحت لمس خواهید کرد ، پیرمرد هشتاد ساله، نوجوان سیزده ساله، روحانی، دانشجو، دانش آموز، بقال، کارگر، همه وظیفه خود را دانسته اند و جبهه ها را تقویت کرده اند و از طرفی دیگر همین نیروها و خانواده هایشان هر چه که مایحتاج نیروها در جبهه ها است تامین کرده و اجازه نمی دهند که از هیچ نظری خدای ناکرده خللی در کار جنگ به وجود بیاید.
حال چه نیرویی می تواند با این نیرو مقابله کند، آمریکا که نتوانست پس عراق می تواند؟ به خدا قسم اگر تمام ابرقدرت ها با تمام تسلیحات مختلف خود متحد شوند این نیروی منسجم را نخواهند توانست شکست بدهند و پیروزی نهایی از آن رزمندگان اسلام است ان شاء الله .
من هم به عنوان فرد کوچکی از این جامعه قدم کوچکی در جهت کمک و همیاری برادران در جبهه برداشتم، امیدوارم که بتوانم در این راه مثمر ثمر بوده و اگر خداوند ما را لایق شهادت دانست به آن فیض هم نائل گردم.
این نکته را باید بدانیم که شهادت وسیله ای است برای پیروزی و پیروزی هدف است و اینجاست که هدف وسیله را توجیه می کند نه هیچ جای دیگر. انسان بایستی فعالیت های خود را در جهت پیروزی بردارد و البته ممکن است در این راه به آرزوی خود که شهادت است برسد.
همسر گرامی؛ امیدوارم در زندگی با من، که هیچ گاه برایت آسایش و آرامشی نتوانستم تهیه کنم و از این جهت شرمنده ام مرا ببخشید، ولی تو همان طور که مقاوم بودی و مشوق من، پس از من هم ، مقاوم و ستبر و همچون کوه باش و فرزندمان را هم با راهنمایی های خودت بزرگ کن و همان طور که آرزو داری او را پاسداری با ایمان در جهت خدمت به الله بگردان و امیدوارم که در بهشت برین تو را ملاقات کنم، ان شاء الله.
عمو آقا فخرالدین، پدر زن گرامی، مادر زن گرامی، خاله جان؛ به خدا قسم خیلی خجل و شرمنده ام از شما اما می دانم که شما هم راضی بودید که دامادتان در جبهه ها باشد و اسلحه فرزند عزیزتان را زمین نگذارد و راهش را ادامه دهد، ان شاء الله که در جنت روی همچون گل اصغرمان را خواهم بوسید و سلام شما را به او خواهم رساند. عمو جان شما سرپرستی همسر و فرزندم را به عهده گیرید و تمام کارهایم را هر طور که خودت صلاح می دانی عمل کنید.
پدر و مادرم؛ شما بسیار در زندگی رنج کشیده اید و من را شما با سوز و آه بزرگ کردید ولی من خدمتی برای شما نکردم، امیدوارم که مرا ببخشید. پدر جان به تو خیلی ظلم شد از سوی گروهی نا آگاه، اما همان طور که من در این آخرین لحظه ها از سر آنها گذشتم شما هم از سر آن ها بگذرید و آن ها را به خدای خود واگذارید، اوست آگاه بر تمام حقایق.
ابوالفضل جان، خیلی در زندگی مواظب پدر و مادر باش و سعی کن اخلاق اسلامی از اولین برنامه های تو باشد و هر گاه که به سن بلوغ رسیدی راه مرا ادامه بده و اگر در دانشگاه امام حسین(ع) قبول نشدی، در دانشگاه شرکت کن و همان رشته ای را که به تو گفتم دنبال کن، مواظب عباس باش.
خواهرم از تو عذر خواهی می کنم اما تو سعی کن از خواهرانم که از این …، محرومند سرپرستی کنی و هیچ گاه نگذار که آن ها ناراحت باشند و خیلی مواظب پدر و مادر باشید سلام مرا به اهل فامیل، محل، دوستان و آشنایان برسانید.
والسلام
سه شنبه 16 اسفند 1362
ساعت 11 شب آماده برای جبهه
حسن خدمتی