مختصري از زندگينامه دانشجو و بسيحي رشيد شهيد عبدالرشيد جناب
فرض اله الجهاد عزالاسلام
خداوند جهاد را واجب نمود تا موجبات عزت و سربلندي اسلام فراهم آيد.
امام حسين (ع) فرموده است: انما الحياه دنيا عقيده والجهاد؛ زندگي كردن شامل دو جنبه كلي است: يكي عقيده راسخ و پاك و خلوص نيت داشتن نسبت به الله و اصول و دستورات الهي و ديگري جهاد و مبارزه و تلاش در راه آن عقيده. خداوند بزرگ در مورد هدف كلي خلقت انسان مي فرمايد: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ، ما انسان و جن را براي عبادت و بندگي آفريديم و چه چيز بهتر از بندگي خدا، زيرا استقلال آزادي و شرافت و عزت مردانگي و كمال واقعي و سعادت ابدي و جاويد انساني در گروه همين بندگي و ايثار است و بالاترين نقطه ايثار شهادت و بذل جان در راه خدا مي باشد و خداوند مي فرمايد ما انسان را به بهترين شكل آفريديم و اين انسان است كه مي تواند خود را به بالاترين نقطه برساند كه مصداق عيني آن شهادت در راه خدا است و يا خود را به پست ترين نقطه رذيلت و پستي كه مصداق پست ترين آنها دشمنان خدا مي باشند و نقطه كمال انسانيت ابا عبدالله الحسين(ع) و ياران وفادارش شهداء و صديقين و مخلص درگاه مي باشد، اما شمه اي از زندگي يكي از بندگان رشيد اسلام و دانشجوي عزيز شهيد عبدالرشيد جناب را به سمع خوانندگان و شنوندگان مي رسانم برادر شهيد عبدالرشيد جناب در شهريور ماه سال 1346زير گرماي شديد تابستان در يك خانواده فقير و مذهبي در روستاي بيدك پشته زيلائي در جهل ستم شاهي طاغوت متولد شد كه پدر مادرش نام وي را عبدالرشيد گذاشتند (آفرين بر اين اسم پرمسما كه بر اين فرزند برومند اسلام انتخاب شد) و با اينكه در آن موقع در روستاي محل تولدش مدرسه اي وجود نداشت پدرش علاقه زيادي به باسواد كردن فرزندانش داشت او را همراه با پسر بزرگش جهت تحصيل به روستاي شيخ هابيل فرستاد و دوران ابتدائي را با موفقيت به پايان رسانيد و سپس جهت ادامه تحصيل به شهرستان دهدشت آمد و در مدرسه راهنمائي طالقاني مشغول تحصيل شد و دوران راهنمائي را نيز با موفقيت و اخلاص به پايان رسانيد و ناگفته نماند كه وي مدت تعطيلات را دوشادوش پدرش به كشاورزي و دامپروري مشغول مي شد و بعد از اتمام دوران راهنمائي در تربيت معلم گچساران عزيمت نمود و در اين امتحان گزينش تربيت معلم موفق شد و جهت ادامه تحصيل به گچساران عزيمت كرد و با وجود اينكه از نظر مادي در مضيقه بود ولي از نظر معنوي فوق العاده مخلص بوده است كه پدر و مادرش و اولياء مدرسه و تربيت معلم گچساران از ايشان بسيار راضي بودند و معلمان و دوستانش از خصوصيات اخلاقي و برخورد مؤدبانه ايشان با هم كلاسي هايش به بيش از حد تعريف مي كنند و آنقدر عاشق جبهه و معشوق اصلي خود بود كه به علت كمي سن چندين دفعه ثبت نام نمود ولي از طرف مسئولين از ايشان ممانعت مي آمد تا اينكه در تاريخ 18/9/64 به جبهه حق عليه باطل حركت كرد و در لشكر 25 كربلا گردان روح الله در حمله والفجر هشت شركت نمود و با رشادت كامل جنگيد و در تاريخ 22/11/64 در شهر فاو عراق به دست صداميان از خدا بي خبر بدرجه رفيع شهادت نائل شد.