شهید دانشجوی جهادگر محمد میمندی
نام پدر : عبدالحمید
تاريخ تولد: 30 شهریور 1344
محل تولد: زین الدین – شهر بابک
رشته تحصيلي: مهندسی مواد
نام دانشگاه : صنعتی شریف
تاريخ شهادت : 22 دی 1365
محل شهادت: شلمچه
عمليات:
زندگينامه شهيد
شهيد محمد ميمندي در شب عيد مبعث نبي اكرم (ص) در روستاي زين الدين از توابع شهر بابك در سال 1344 به دنيا آمد. او فرزند سوم خانواده بود .
وي بچه اي باهوش و دوست داشتني و از استعدادي سرشار برخوردار بود. او براي گذراندن دوران راهنمايي به شهر رفت و دو سال بعد كه در آن روستا مدرسه راهنمايي داير شد، براي ادامه تحصيل به ده بازگشت.
سال دوم راهنمايي بود كه نهضت اوج گرفت .
او براي سال اول دبيرستان مجدداً راهي شهر شد و با تشكيل بسيج، عضو آن شد و شبها تفنگ مي گرفت و از شهر و اموال مردم حراست مي كرد. محمد در انجمن اسلامي مدرسه فعاليت داشت و با گروهكهاي بيگانه و وطن فروش به شدت درگير بود.
در سال سوم دبيرستان تصميم گرفت از طرف سپاه شهر بابك بعنوان مُبَلغ به سيستان و بلوچستان اعزام شود. او يكسال تمام در يكي از شهرستانهاي مرزي آن منطقه به نام سروان مشغول تبليغات بود و در همان جا امتحان سال سوم را داد و قبول شد.
ديپلم خود را در شهر بابك گرفت و در سال 1362 در كنكور سراسري شركت كرد و در رشتة مهندسي متالورژي دانشگاه صنعتي شريف پذيرفته شد. در اين مدت بيشتر سروكارش با جبهه بود. او علاقه زيادي به امام داشت و از بينش سياسي فوق العاده اي برخوردار بود و علاقه اي بس شديد به شهيد چمران، استاد مطهري و خصوصاً شهيد بهشتي داشت.
هيچگاه هنگام رفتنش به جبهه را اطلاع نمي داد و خانواده پس از رفتن او مطلع مي شدند. در جبهه عهده دار پرتاب موشكهاي هدايت شوند ضد زره بود. اما در نامه مي نوشت ما كاري نمي كنيم و اجر و مزد را جوانان خط شكن مي برند.
او در عمليات والفجر 8 مجروح شد كه خانواده اش بعدها مطلع شدند .
سرانجام در عمليات پيروزمندانه كربلاي 5 شلمچه در تاريخ24 اردیبهشت 1365 به درجه رفيع شهادت نائل گشت .
قسمتی از وصيت نامه شهيد
با درود به امام عصر(عج) منجي عالم و با آرزوي تعجيل در ظهور آن حضرت و سلام و درود بر امام خميني رهبر عزيز انقلاب و همچنين درود و سلام بر شهداي جانثار انقلاب مظلوممان و سلام و دعاي فراوان به رزمندگان پرتوان جبهه هاي نور در سراسر عالم.
با سلام و دعاي خالصانه به شما پدر و مادرم كه در پرورش من تلاشهاي فراموش نشدني داشتيد و بر من حق زيادي داريد…
و اما شما دوستان، دانشگاهيان، جوانان جامعه يك پيام به شما دارم و آن اينكه لبيك گوي رهبري باشيد و اين جنگ بي امان را تا تحقق آرمانهاي متعالي اسلام ادامه دهيد و به جبهه بيایید و روز و شب را در بين ذاكرين و يادآوران بسر آوريد تا بلكه با خويشتنداران، در باغهاي جاويدان همنشين شويد و مثل آنهايي باشيد كه با مژه هاي نازكشان دل شب را پاره كردند و در خلوت، پي در پي ضجه و شيون سر دادند.شنوندگان از ديدن ناله ی آنها به گريه افتادند و دلهاي سخت در اثر شنيدن ضجه اندوه بار آنان نرم شد. آنها كساني هستند كه زيور و زينت دنيا را فروخته اند و آخرت را بر دنيا ترجيح دادهاند.
دانشجويان عزيز را به وحدت كه تنها رمز موفقيت است دعوت ميكنم، مبادا به علت انشعابات جزئي خطوط فكري همديگر را بكوبيد و به دنبال آن زمينه رشد خطوط مخالف اسلام را فراهم سازيد كه در آن صورت در مقابل خونهاي شهدا مديون هستيد.
شمایيد كه مسئوليتهاي فرداي مملكت بر عهده تان است. سعي كنيد ساده زندگي كنيد و به فكر محرومين جامعه هم باشيد.
بار الها! ترا شكر ميكنم از اينكه دنياي مادي را با آن همه رنگ و جلوه هايش، درنظرم بي اهميت ساختي و به من فهماندی كه شيريني زندگي در جای ديگری نهفته است و با آنكه ضعيف بودم و توان حركت كردن به سويت را نداشتم حركتم دادي و در مسير انداختي.
…خداوندا ! اگر چه كرده ی من، در برابر فرمانبرداری از تو، كوچك مينمايد ولي وقتي آنرا در كنار اميدي كه از تو دارم مي گذارم بزرگ نشان مي دهد.
خداوندا ! چطور مي توانم از پيش تو سرشكسته و دست خالي برگردم. حال آنكه گمان من به تو و بخشش تو آن بوده است كه بر من رحم كني و مرا آزاد بگرداني.
پروردگارا ! تو را به حق آن كسي كه در تاريكي ها همدم و انيس بوده ای و به حق كساني كه به روزه داري روزها و كشيدن بار سختي شبها راضي و قانع نشدند، تا جايي كه به پيشواز تير و سنان رفتند و روي خويش، با رنگ خون خضاب كردند و گونه به خاك آلودند، مرا ببخش و از من درگذر كه اگر تو از ستمكار و بدكار درنگذری، تو كه پناه او هستي، تو كه خدايي، تو كه پرورش دهنده او هستي، پس چه كسي درگذرد؟…