شهید دانشجو سید حسن کریمیان
نام پدر : سید اسکندر
تاريخ تولد: 27 آبان 1344
محل تولد: تهران
رشته تحصيلي: مهندسی مکانیک
نام دانشگاه : صنعتی شریف
تاريخ شهادت : 12 اسفند 1365
محل شهادت: شلمچه
عمليات: کربلای 5
زندگینامه شهید
……
وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الذی لا ارجو الارحمه لااعتمدالافضله وصل الله علی محمدوآله الطاهرین
دیشب پس از نماز صبح درخواب دیدم که هنگام بازگشت از سفر مشهد
با خانواده درجاییتوقف کردهجهت صرف نهار آماده می شدیم.من به تنهایی به کناری رفتم ناگهان شهید سید محمد صادق موسوی را دیدم به او گفتم که شما موسوی هستید ؟ فرمود خیر گفتم چرا شما سید محمد صادق موسوی هستید تبسمی کرد بنده به خاطر وضعیت روح فاسد خود و این که حالاتم در این روزها بسیار بد و آلوده به معصیت هستم از دیدن ایشان شرم کردم چرا که میدانستم شهدا ناظر بر اعمال هستند پس بسیار خجالت کشیده گریه کردم . سپس ایشان ظاهرابرای نشان دادن عذاب آخرت دستهای خود را در بدن من فشار داده که بسیار درد کشیدم و یاد فشار قبر و عذابهای اخروی افتادم . از طرفی از شدت شرم و از طرفی از شدت درد می گریستم ، سپس ایشان لوحی به من نشا ن دادند که بر روی آن سه نصیحت به عربی نوشته شده بود گویا ازسوی خدا یا ائمه اطهار بود . امر به ترک معصیت کرد، یادآوری توشه آخرت و یک توصیه دیگر که یادم نمی آید.با گریه به صادق گفتم موسوی دوست دارم تو برایم بخوانی. (آخر شهید حال و هوای دیگری دارد) ایشان امتناع کردند ومن برای اینکه یادم نرود دوباره خواندم. بعد یادم افتاد شهدا نزد خدا قرب دارند ، گفتم موسوی از خدا بخواه مارا هدایت کند ودر ضمن قبل از این ایشان در حالیکه مرا می فشردند به من گفتند به خاطر اعمالت این عذابها را خواهی کشید(سه مرحله از عذابهای حولناک اخرت) ولی من سرپل صراط خواهم امد و تو را نجات خواهم داد و در ضمن پولی را که برای ساختن مسجد…. دادی تو را نجات خواهد داد و سپس من به شدت گریستم و در هنگام جدا شدن پس از دعای ذکر شده ، یاد امام و رزمندگان افتادم. فریاد زدم موسوی تورا به خدااز خدا بخواه امام ما را طول عمر دهد، رزمندگان ما را نصرت دهد و… او رفته بود.
وقتی برگشتم پیش بقیه چشمانم اشک آلود بود. سوار ماشین شدم . سوار ماشین شدم (این روزها به شدت در پی تحصیل علوم العربی و منطق هستم وخیلی سختی وناراحتی میکشم و گاهی سست میشوم).
پدر جان گفت که امام صادق(ع) را دیدم و زیارت کردم ایا در خواب یا در بیداری به من فرمودند به سوی ما بیایید واولین و والاترینش علم است . علم، علم و سپس پدر جان در حالی که به عمر از دست رفته اش افسوس می خورد فر مود ما نیا موختیم و اینطور تعبیر کرد گرچه در سختی باشد وکتابتان پاره شود و مشقت ها ببینید ولی بیاموزید.
حال من دگر گون شده. صبح جمعه است . گریه ام می آید خدایا ، به تو رجوع می کنم . توبه می کنم از گناهکاریهای گذشته ام. خدایا توبه ی مرا بپذیر و مرا از توابین قرار ده . خدایا.کمکم کن در راهت و فقط در راهت علم تورا بیاموزم. خدایا شهدا را از ما را ضی بگردان. خدایا مرگ با شهادت در راهت باختم به عفو و غفران همراه بدار . خدایا، توفیق بده راه شهدا را ادامه دهیم . خدایا، مارا برنفسمان مسلط بگردان . خدایا، ما را از خودت غافل مگردان . خدایا امام ما را طول عمر عنایت فرما و رزمندگان ما نصرت.
آمین یا رب العلمین
29/4/63 جمعه صبح
حسن عزیز ای نسیم سحری !
عزیزم تو گل زیبا و لطیفی بودی که خداوند با عطر وجودت خانه ما را عطر آگین کرد وسومین شکوفه زندگی ما را با همه نعمتهای حضورت به ما ارزانی فرمود.
هر روز شیرین تر و شکوفاتر می شدی و با فطرت پاک و گرایش خاصی که به نیکی ها داشتی تربیت تو چه آسان بود و لذت بخش.
هر چه بارورتر می شدی با موفقیت های خود،از دبیرستان تا دانشگاه و از مدرسه تا حوزه علمیه ما را سرفراز تر و شاکرتر می کردی.
با شرکت فعالانه در جبهه ها و… دل پدر و مادرت را به وجد می آوردی . چه ساده دل بودیم ما.که اینها هیچ کدام برای تو موفقیت حساب نمی شد و هیچیک نمی توانستند تو را راضی کنند.آن چه تو می خواستی عظیم تر و با ارزش تر از اینها بود. …
و تو ای با شهامت ، با پشت پا زدن به همه ظواهر و انتخاب والاترین طریق به معبود خود رسیدی .و من مادر سالگرد این وصال راه تو و همرزمانت تبریک می گویم .
از خداوند متعال همنشینی شما شهیدان را با شهدای کربلا استدعا دارم.
” و من اوفی به عهده من الل
بنا به تقاضای برادر 12 ساله خود سید محسن.
بسیجی کیست ؟ بسیجی مقلد امام است . بسیجی حافظ دین است . بسیجی هر جا دین خدا را در خطر ببیند قیلم می کند . بسیجی ساده ، متواضع و بی ریاست … بسیجی کم ادعا ، پر کار و کم توقع است . بسیجی زندگب را بجز امر خدا نمی داند ، لذا در توانایی یا ضعف ، رفاه یا سختی و در مشغولیتهای روز مره اطاعت را فراموش نمی کند ، بسیجی آخرت را به خانه ، ثروت ، پدر ، مادر و آسایش این دنیا نمی فروشد .
چرا که بسیجی مطیع قرآن است و قرآن فرموده : ” اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و تفاخر بینکم و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال والاولاد ” بسیجی برنامه های زندگی خود را بر برنامه های دین خدا مقدم نمی دارد ، اگر دین خدا حکم کند . و مملکت اسلامی نیاز داشته باشد بسیجی از دانشگاه به مزرعه ، از مدرسه به جبهه از خانه به کارخانه و …. می رود . بسیجی حیات خود را در خدمت به دین می داند ، لذا بسیجی لباس مشخصی ندارد ، از اما امت با من محصل ، هر که تابع مخلصانه دین خدا باشد او بسیجی است ، بسیجی حزب الله است و بالاخره حرف آغازین ، بسیجی مخلص ، مطیع و کم توقع است . بسیجی ناشناتس است.
منبع : وبلاگ شهید حسن کریمیان
یک دیدگاه
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=934&articleID=505719
http://shahidkarimian.persianblog.ir/
لطفا کامل فرمائید.