شهید جهادگر علیرضا محمودی نژاد نوبخت
نام پدر : هاشم
تاريخ تولد: 20 فروردین 1336
محل تولد: تهران
رشته تحصيلي: مهندسی برق
نام دانشگاه : صنعتی شریف
تاريخ شهادت : 3 مهر 1360
محل شهادت: سوسنگرد – تپه های الله اکبر
عمليات:
زندگینامه شهید
شهید علیرضا محمودی نژاد نخستین فرزند خانوادهای محروم بود که در سال 36 در تهران به دنیا آمد.
او از همان سالهای اولیه نوجوانی همراه با تحصیل برای کمک به معاش خانواده خود به کار می پرداخت .
وی در سال 54 و به دنبال پایان تحصیلات متوسطه و شرکت در آزمون ورودی برق دانشگاه صنعتی شریف ، تحصیلات عالی خود را آغاز کرد.
با وجود مشکلات فراوان و تعهد در قبال خانواده هیچگاه از مسئولیت خود در قبال مکتب و جامعه غافل نماند و به مبارزه با رژیم ستمشاهی پرداخت. او در سال 56 توسط ساواک دستگیر و به زندان اوین منتقل شد اما پس از آزادی با شور و اشتیاق بیشتر به همراه تودههای میلیونی امت، به مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداخت .
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، ضمن ادامه تحصیل به همکاری با نهادهای انقلابی مانند جهاد سازندگی پرداخت و در خرداد 59 با درجه لیسانس از دانشگاه صنعتی شریف فارغ التحصیل شد.
او همراه تنی چند از دوستانش به دعوت استاد شهید دکتر حسن عباسپور در ستاد سازندگی آموزش وزارت نیرو به فعالیت پرداخت و در این راستا برای کمک به روستاهای محروم به طور شبانه روزی در اردوهای آموزش برقرسانی به سازندگی روستاها و آموزش تربیت جوانان این مرز و بوم پرداخت.
وی اندکی پس از شروع جنگ در آبان 59 به خدمت مقدس سربازی رفت و با اختیار کامل در انتخاب محل خدمت، براساس نامهای به فرمانده پادگان با درجه ستوان دومی به طور داوطلبانه عازم خط مقدس جبهه شد و سرانجام در مهرماه 60 در جبهه سوسنگرد و در هنگام نیایش، به مطلوب و آرزوی خود رسید و به لقاالله پیوست.
خاطراتی از شهید
علیرضا یک فرزند نمونه ، باوقار ، مایه افتخار و در این دنیا مایه آرامش ما بود و به امید شفاعت او نیز چشم، به دنیا داریم . او بسیار به درس علاقه داشت ولی علیرغم قبولی در چندین دانشگاه به خاطر وضعیت مالی خانواده در رفتن به دانشگاه مردد بود . لذا با من مشورت پرداخت و گفت : با امتیاز خوبی در دانشگاه قبول شدم.
حالا شما بگویید به دانشگاه بروم یا مشغول کار شوم، رضایت شما برای هر دو مورد شرط است .
به او گفتم : ببین پسرم اگر تو به این لقمه نانی که برایت تهیه میکنم و با این زندگی ساده راضی هستی ، برو ادامه تحصیل بده ولی اگر توقع بیش از این داری خوب مشغول کار شو ، به هر حال تصمیم با خودت است.
علیرضا با خوشحالی گفت : من منتظر بودم که این را از زبان خودتان بشنوم و تشکر کردند و در دانشگاه شریف به ادامه تحصیل پرداختند .
خاطرهای از دوران خدمت شهید در جهاد سازندگی
عشق خدمت به انقلاب و مردم مناطق محروم در وجودش شعله ور بود . او در جهاد همدان در کنار برادر شهیدش محمدرضا بود . محمد رضا میگفت : گرما شدید بود و علیرضا زبان روزه در حالی که لبانش از تشنگی باد کرده بود و صورتش در آفتاب شدید سوخته بود ، سختترین کارها را بر میگزید . همکارانش و اهالی روستا به او احترام میگذاشتن و او را به عنوان امام جماعت خود برگزیده بودند و پدر خطابش میکردند.
خاطرهای از زبان یکی از دوستان شهید
پس از پایان دوره آموزشی تخصصی مخابرات، در ارتش فرمانده پادگان در جمع افسران وظیفه حضور یافت و نیاز جبهه را به نیروها اعلام کرد .
پس از جلسه علیرضا را دیدم که با کاغذی در دست به سمت اتاق فرماندهی میرفت موضوع را حدس زدم وقتی از او سئوال کردم با خنده و شوخی طفره رفت وقتی با اصرار کاغذ را از دست او در آوردم، دیدم داوطلب حضور در خط مقدم جبهه شده است .
خواستم ممانعت کنم، نشد. به او گفتم علیرضا عجله نکن تو برای دوره استادی انتخاب شدهای و تا چند وقت دیگر ترخیص خواهی شد ، تو خودت را باید برای مسئولیتهای بزرگتری آماده کنی ، مسئولیت جبهه را کسان دیگر هم می توانند به عهده بگیرند ولی با خوشرویی و خنده همیشگیاش گفت : مسئولیتی از این بزرگتر ؟
او پس از همین درخواست داوطلبانه عازم جبهه شد چند روز بعد نامه معرفی او به وزارت علوم برای طی دوره استادی برایش ارسال شد ولی پس از سه ماه خبر شهادت او را دریافت کردیم .
یاران همرزم او بقعهای زیبا با نام شهید علیرضا محمودینژاد در محل شهادتش در تپههای الله اکبر ساختند که محل زیارت و نماز خواندن شده بود.